کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چبود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چبود
لغتنامه دهخدا
چبود. [ چ ِب ْ وَ ] (ادات استفهام مرکب ) مخفف «چه بود» [ چ ِ ب ُ وَ ]. چه بود. چه باشد : پس محل وحی باشد گوش جان وحی چبود گفتن از حس نهان . مولوی .کیمیا سدیست چبود کیمیامعجزه بخشی است چبود سیمیا. مولوی .گاو کبود تا تو ریش او شوی خاک چبود تا حشیش او ش...
-
چبود
واژهنامه آزاد
(زبان پاک) ماهیت، هویت.
-
جستوجو در متن
-
ماهیت
فرهنگ واژههای سره
چبود، سرشت، چیست
-
هویت
فرهنگ واژههای سره
چبود، نام و نشان، کیست
-
دوستر
لغتنامه دهخدا
دوستر.[ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخفف دوست تر. بهتر و عزیزتر و محبوب تر و لایقتر به دوستی . (ناظم الاطباء) : کیست از تازک و از ترک در این صدر بزرگ که نه اندر دل وی دوستری از زر و سیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی .- دوستر داشتن ؛ بیشتر دوست داشتن . گرامی تر داشتن از...
-
رزان
لغتنامه دهخدا
رزان . [ رَ ] (اِ) ج ِ رز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت انگور. (شعوری ج 2 ص 12). و غالباً بجای مفرد بکار رود : آن برگ رزان است که بر شاخ رزان است گویی بمَثَل پیرهن رنگرزان است . منوچهری .شد از بیم رخها به رنگ رزان سر تیغ چون دست وَشّی رزان . اسدی ...
-
سیمیا
لغتنامه دهخدا
سیمیا. (اِ) علم سیمیا. علم طلسم که از آن انتقال روح در بدن دیگری کنند و به هر شکل که خواهند درآید و چیزهای موهوم در نظر آرند که در حقیقت وجود آنها نباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آنچه مخالف...
-
گرد پای حوض گشتن
لغتنامه دهخدا
گرد پای حوض گشتن . [ گ ِ دِ ی ِ ح َ /حُو گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد حوض گردیدن : از سر جوی عشوه آب ببندبیش از این گرد پای حوض مگرد. انوری .تشنه را خود شغل چبود در جهان گرد پای حوض گشتن جاودان . مولوی . || سردرگم و مبهم در جایی گشتن بواسطه ٔ ساختن کاری ...
-
اشکسته
لغتنامه دهخدا
اشکسته . [ اِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) شکسته . بشکسته . مکسور. مکسّر : دست اشکسته برآرد در دعاسوی اشکسته برد قفل جدا. مولوی .جبر چبود بستن اشکسته رایا بپیوستن رگ بگسسته را. مولوی .|| (اِ) در تداول خراسان ، تپه و ماهور یا زمین پر تپه و ماهور. مأخ...
-
اندرافتادن
لغتنامه دهخدا
اندرافتادن . [ اَ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : حرب اندرافتاد میان فریقین . (تاریخ سیستان ). || خود را در میان چیزی انداختن : میزری چبود اگر او گویدم دررو اندر عین آتش بی ندم اندرافتم از کمال اعتقیدنیستم زاکرام ایشان ناامید. مولوی ....
-
بی نور
لغتنامه دهخدا
بی نور. (ص مرکب ) (از: بی + نور) بی فروغ . (آنندراج ). بدون روشنی . (ناظم الاطباء). که نور ندارد : بسوزد بدوزد دل و دست دانابه بی خیر خارش به بی نور نارش . ناصرخسرو.این تیره و بی نور تن امروز بجانست آراسته چون باغ به نیسان و به آذار. ناصرخسرو.خمیده گ...
-
آیینه
لغتنامه دهخدا
آیینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آینه . مرآت . آئینه . آبگینه : آیینه عزیز شد بر ماچون نور گرفت و روشنائی . ناصرخسرو.هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نمودند در آیینه ٔ صبح کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری . (منسوب به خیام ).کور آیین...
-
معجزه
لغتنامه دهخدا
معجزه . [ م ُ ج ِ زَ / زِ ] (از ع ، اِ) چون خرق عادتی از نبی صادر شود که خلق از آوردن مثل آن عاجز آید آن را معجزه گویند و چون از ولی خرق عادتی پیدا گردد آن را کرامت خوانند و چون خرق عادتی از کافر به ظهور آید آن را استدراج گویند. (آنندراج ) (غیاث ). آ...
-
تبوراک
لغتنامه دهخدا
تبوراک . [ ت َ ] (اِ) دف بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 307) دف . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). در بعضی از فرهنگها بمعنی دف مرقوم است . (فرهنگ جهانگیری ). دف و دایره را نیز گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسدی در فرهنگ ...