کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاْوُشْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مضغ
دیکشنری عربی به فارسی
جويدن , چاوش
-
mastication
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترشح، جویدن، چاوش
-
mastications
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاشنی ها، جویدن، چاوش
-
جاوش
لغتنامه دهخدا
جاوش . [ ] (معرب ، اِ) چاوش . رجوع به چاوش و چاووش شود. || الای جاوش مأمور دولت که کار او اطلاع دادن از اعلان جنگ و رساندن پیغامها و غیره بود و شخص او از تعرض مصون بود. جارچی باشی . (از دزی ). و رجوع به چاوش و چاووش شود.
-
چارک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ربع، یکچهارم ۲. چاوش، نقیب
-
جاووش
لغتنامه دهخدا
جاووش . (معرب ، اِ) رجوع به چاوش و چاووش و جاوش شود.
-
masticating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسباندن، جویدن، چاوش کردن، نرم کردن، بزاقی کردن، خاییدن
-
masticate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالش دادن، جویدن، چاوش کردن، نرم کردن، بزاقی کردن، خاییدن
-
masticated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاق شدن، جویدن، چاوش کردن، نرم کردن، بزاقی کردن، خاییدن
-
masticates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسواک زدن، جویدن، چاوش کردن، نرم کردن، بزاقی کردن، خاییدن
-
روزبان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.)1 - حاجب ، دربان . 2 - چاوش . 3 - جلاد.
-
شرطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادموافق ۲. شرط، پیمان ۳. پاسبان، پلیس، شحنه ۴. چاوش، طلایهدار ۵. کوتوال
-
پاسبان
واژگان مترادف و متضاد
پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ
-
زابن
لغتنامه دهخدا
زابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
چاووش خوان
لغتنامه دهخدا
چاووش خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) چاوش . خواننده ٔ اشعار در منقبت ائمه مناسب با زیارت عتبات عالیات .