کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاو چاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاو چاو
لغتنامه دهخدا
چاو چاو. (اِ صوت مرکب ) بانگ گنجشک را گویند، وقتی که جانوری قصد گرفتن او کرده باشد یا کسی دست به آشیان او کند که بچه او را برآورد. (برهان ). آواز گنجشک باشد در زمانی که جانور شکاری قصد او کند یا وقتی که بچه ٔ او را از خانه ٔ او بردارند. (انجمن آرا) (...
-
واژههای همآوا
-
چاوچاو
فرهنگ فارسی معین
(اِصت .) 1 - ناله و زاری . 2 - سر و صدای پرنده ای کوچک مانند گنجشک هنگامی که پرندة دیگر به او حمله کند یا کسی به لانة او تجاوز نماید تا بچه اش را بگیرد.
-
جستوجو در متن
-
جاو
لغتنامه دهخدا
جاو. (اِ) معرب چاو. رجوع به چاو شود.
-
خالیدون
لغتنامه دهخدا
خالیدون . (اِ) زرده چوب . زرده چاو. زرده چوبه . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374). رجوع به خالیدونیون شود.
-
چاوان
لغتنامه دهخدا
چاوان . (نف ، ق ) در حال چاویدن . بانگ کنان مرغی از دوری فرزند یااز بیم و جز آن . چاوچاوان . رجوع به چاوچاوان شود.و رجوع به چاو شود.
-
گرگم
لغتنامه دهخدا
گرگم . [ ] (اِ) در فرهنگ شعوری ج 2 ص 321 این کلمه به معنی زردچوبه که آن را زرده چاو نیز میگویند آمده و با حرف گاف مضموم ضبط داده شده ولی صحیح آن کرکم است . رجوع به کرکم شود.
-
چاویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čāvidan ۱. بانگ کردن و نالیدن: ◻︎ ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / مینال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).۲. بانگ و خروش کردن پرنده.
-
گیخاتو
لغتنامه دهخدا
گیخاتو. (اِخ ) (امیر...) از ایلخان مغولی ایران است که چون با بحران مالی و اقتصادی مواجه گردید به دستور وزیر خودعزالدین مظفر و به تقلید از چینیها، پول کاغذی به نام چاو (نظیر اسکناس فعلی ) منتشر ساخت ولی مردم که به دستگاه حکومت مغول اعتمادی نداشتند از ...
-
چودار
لغتنامه دهخدا
چودار. [ چ َ ] (اِ) مخفف چاودار. قسمی گندم وحشی . بارنج . کارناوار. جودر. جودره . گودر. گودره . طمج . دیوک . دیو گندم . دیله . دیبک . گنگران . (یادداشت مؤلف ).|| دوسر. (ناظم الاطباء). رجوع به دوسر و چاو دار شود.
-
خالدی
لغتنامه دهخدا
خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) زنجانی . صدرالدین احمد خالدی زنجانی ، معروف به صدر جهان . وی در زمان گیخاتو به صدارت رسید.این پادشاه و وزیر بسیار مسرف بودند و بر اثر اسراف آنها خزانه رو به تهی گذارد و برای ترمیم خزانه ناچار به انتشار پول کاغذی بنام «چاو» شدند...
-
اسکناس
لغتنامه دهخدا
اسکناس . [ اِ ک ِ ] (روسی ، اِ) (کلمه ٔ روسی شده از آسین یای ِ فرانسه ) چاو. شهروا. شهرروا و اهل الصین لایبتاعون بدینار و لا درهم و جمیع ما یتحصل ببلادهم من ذلک یسبکونه قطعاً کما ذکرناه و انما بیعهم و شراؤهم بقطع کاغذ کل قطعة منها بقدر الکف مطبوعة ب...
-
اشکره
لغتنامه دهخدا
اشکره . [ اِ ک َ رَ / رِ ] (اِ) هر مرغ شکاری از اقسام باز و باشه و غیر آنها : اشکره را از پی جوق کلنگ هست چو آویزش قصاب چنگ . امیرخسرو.شِکره مخفف اشکره است . (فرهنگ نظام ). طایر شکاری که آنرا شکره گویند. (غیاث ). مرغی شکاری که آنرا پیغو خوانند. (التف...
-
بالشت
لغتنامه دهخدا
بالشت . [ ل ِ ] (اِ) نوعی پول در تداول مردم چین . اسکناس . پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعه ٔ آن به اندازه ٔ کف دست چاپ شده است وهر بیست و پنج قطعه از آن بل...