کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاهلرزهیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لرزه
فرهنگ فارسی معین
(لَ زِ) (اِمص .) لرزش ، لرز، رعشه .
-
لرزه
لغتنامه دهخدا
لرزه . [ ل َ زَ / زِ ] (اِمص ) اسم از لرزیدن . لرزش . لرز. رَجفه . رعشه . قرقفه . نحواء. وَزَغ . ارتعاد. رعدة [ رِ دَ / رَ دَ ] ارتعاش . فسره . تضعضع. تزلزل . اهتزاز.یازه . اِرتعاج . اِرتجاج ، اَصیص . ارزیز. نَفضی ̍. نفیضی . نِفضی ̍. کصیص . اَفکل . (...
-
لرزه
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجف , جرة , رعشة
-
چاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بئر، چه ۲. فاضلاب
-
چاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← چاه گمانه
-
چاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) گودالی به شکل استوانه که در زمین حفر کنند و از آن آب بالا کشند، یا فاضلاب را در آن ریزند.
-
چاه
لغتنامه دهخدا
چاه . (اِ) معروف و به عربی بئر خوانند. (برهان ). ترجمه بئر. (آنندراج ). گودی دایره ای عمیقی که در زمین جهت بیرون آوردن آب و جز آن کنند. مغاک . چال . (ناظم الاطباء). گودالی که در آن آب زاینده باشد. و مجازاً آب آن را هم گویند. (فرهنگ نظام ). بِئر. جُب ...
-
چاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čāh گودال استوانهایشکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر میکنند: ◻︎ چون ز چاهی میکنی هرروز خاک / عاقبت اندر رسی در آب پاک (مولوی: ۵۲۱).〈 چاه زدن: (مصدر لازم) حفر کردن چاه.〈 چاهِ زنخ: [قدیمی، مجاز] فرورفتگی ک...
-
چاه
دیکشنری فارسی به عربی
عمود
-
چاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čâh طاری: čâh طامه ای: čâh طرقی: čâh کشه ای: čâh نطنزی: čâh
-
inline geophone array
آرایۀ لرزهیاب بهخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی آرایۀ لرزهیاب که در آن همۀ لرزهیابها در امتداد خط لرزهنگاری هستند
-
borehole-to-borehole method
روش چاهبهچاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] روشی برای مطالعۀ محدودۀ میان دو یا چند چاه که با ایجاد امواج P یا S در یک چاه و دریافت آنها در چاه دیگر صورت میگیرد
-
چاه چاه ورد
لغتنامه دهخدا
چاه چاه ورد. [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار که در 87 هزارگزی شمال خاور گاوبندی واقع شده و 47 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گریزنده یاب
لغتنامه دهخدا
گریزنده یاب . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه گریزنده را دریابد. مجازاً اسب تیزتک . اسب تندرو که بدنبال فراری رود و او را بگیرد : همان ترک بیرون زد از صف چو شیرگریزنده یاب ابلقی تند زیر.(گرشاسب نامه ).
-
گنج یاب
لغتنامه دهخدا
گنج یاب . [گ َ ] (نف مرکب ) کسی که گنج پیدا میکند : چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی برافروخت چون آفتاب .نظامی .