کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاهسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چاهسار
/čāhsār/
معنی
۱. زمینی که در آن چاه بسیار باشد.
۲. سر چاه؛ دهانۀ چاه.
۳. مطلق چاه: ◻︎ دوپایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی: ۵/۴۵۲)، ◻︎ چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴: ۶۷۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاهسار
لغتنامه دهخدا
چاهسار. (اِ مرکب ) چاه . چاهسر : دو پایش فروشد به یک چاهسارنبد جای آویزش و کارزار. فردوسی .چو آمد ز ره نزد آن چاهساربنزدیک آن چاه بنهاد بار. فردوسی .دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان برو سالیان برگذشت . فردوسی .سوی خانه رفتند از آن چاهساربه یک دست بیژن...
-
چاهسار
لغتنامه دهخدا
چاهسار. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع قدیم النسق قاینات است ، حالا سکنه ندارد و اهل مزارع دیگر آن را زرع مینمایند. (مرآت البلدان ج 4 ص 133).
-
چاهسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhsār ۱. زمینی که در آن چاه بسیار باشد.۲. سر چاه؛ دهانۀ چاه.۳. مطلق چاه: ◻︎ دوپایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی: ۵/۴۵۲)، ◻︎ چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴: ۶۷۵).
-
واژههای مشابه
-
چاهسار، چاهسار
واژگان مترادف و متضاد
۱. گودالعمیق، چاه ۲. دهانه چاه، سرچاه ≠ چاهبن ۳. زمین پرچاه
-
جستوجو در متن
-
چهسار
لغتنامه دهخدا
چهسار. [ چ َ ] (اِ مرکب ) چاهسار. سر چاه . لب چاه . دهانه ٔ چاه : زچهسار زنجیر آویخته همه زر و با گوهر آمیخته .اسدی .
-
چاه سر
لغتنامه دهخدا
چاه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) چاه . چاهسار : منیژه بیامد بدان چاه سردوان ، خوردنیها گرفته ببر. فردوسی .از آن چاه سر با دلی پر ز درددویدم بنزد تو ای نیکمرد. فردوسی .|| سرچاه . لب چاه . دهانه ٔ چاه . || گودالی عمیق . گودی ژرف .
-
کاوه
لغتنامه دهخدا
کاوه . [ وَ / وِ ] (اِخ ) در پهلوی کاوغ کریستن سن کوشیده است که ثابت کند افسانه ٔ کاوه در اوستا و کتب دینی زردشتی سابقه نداشته و متعلق به عهد ساسانی است و آن را به طرز افسانه های بسیار قدیم دیگر ساخته اند تا بتوانند اصطلاح درفش کاویان را تعبیر کنند و...
-
شاهوار
لغتنامه دهخدا
شاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (ا...
-
زوار
لغتنامه دهخدا
زوار. [ زَ ] (ص ، اِ) خادم . در بعضی از فرهنگها تخصیص کرده اند به خادم بیماران و زندانیان . (جهانگیری ). مطلق خادم را گویند عموماً و خادم بیماران و زندانیان خصوصاً. (برهان ). خادم ، پرستار، مخصوصاً آنکه خدمت بیماران یا زندانیان کند. (فرهنگ فارسی معین...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ نکره بودن باشد و آن از انواع یاء مجهول است . شمس قیس رازی یای نکره را ذیل «حرف نکره » آورده و گوید: و آن یائی است ملینه که در آخر اسماء علامت نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم . غلامی فروختم . (المعجم چ تهران...