کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چانه داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - پرحرفی کردن . 2 - سخن بسیار گفتن برای پایین آوردن قیمت چیزی .
-
ده چانه
لغتنامه دهخدا
ده چانه . [ دِه ْ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری ملایر. سکنه ٔ آن 565 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بی چانه
لغتنامه دهخدا
بی چانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ،یک کلام . بی مماسکه . بی چک و چانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || که چانه ندارد. رجوع به چانه شود.
-
چانه انداختن
لغتنامه دهخدا
چانه انداختن . [ ن َ / ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضردر فک اسفل . آخرین حرکت تشنجی چانه ٔ محتضر. کنایه است از مردن . کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن .
-
چانه زدن
لغتنامه دهخدا
چانه زدن . [ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مُکاس . مُماکَسَة. تشویش کردن در بیع. سخن بیجا و زیاد گفتن در خریدو فروش . (ناظم الاطباء). اصرار مشتری در کم کردن بهای جنس . تقاضای خریدار کم کردن بهای متاعی را از فروشنده به اصرار. پرگوئی فروشنده با خریدار د...
-
چانه سخن
لغتنامه دهخدا
چانه سخن . [ ن َ / ن ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) زنخ زن . چارچارگوی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 370). حرف مفت زن . بیهوده گو.
-
چانه کردن
لغتنامه دهخدا
چانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیر رابه اندازه ٔ یک نان گلوله کردن . (ناظم الاطباء). چونه کردن (در تداول عامه ). و رجوع به چانه گرفتن شود.
-
چانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
چانه گرفتن . [ ن َ / ن ِ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) گلوله کردن خمیر برای نان . گلوله کردن خمیر برای پختن نان یا رشته کردن . زواله کردن خمیر. زواله گرفتن خمیر. و رجوع به چانه کردن شود.
-
چانه گیر
لغتنامه دهخدا
چانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه خمیر گلوله کند پختن نان یا رشته کردن را. آنکه خمیر را چانه کند. کسی که خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند. گردکننده ٔ خمیر.
-
چانه بند
لغتنامه دهخدا
چانه بند. [ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) باشماق . زنخ بند. یاشماق . خمار. چیزی از اقسام پارچه ٔ نخی ، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند : و...
-
چانه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
صفقة , مساومة
-
چانه انداختن
لهجه و گویش تهرانی
مردن
-
چک و چانه، چک و چانه زدن
لهجه و گویش تهرانی
چانه زدن در خرید و فروش
-
bargaining theory
نظریۀ چانهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظریهای ناظر بر روشی در تصمیمگیری برای وضعیتی که در آن، نفع طرفهای درگیر در چانهزنی برای دستیابی به راهحلی است که وضعیت هریک از طرفها را بهبود میبخشد و موجب زیان هیچیک نمیشود
-
bargaining stage
مرحلۀ چانهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] سومین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که در آن فردِ روبهمرگ برای عقب انداختن پایان زندگی، به چانه زدن در معامله با خدا یا تقدیر میپردازد