کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چال موره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
postpacking
چالآژند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] آکندی که در گذشته در ستونچال ریخته میشد تا ستون یا تیر را در جای خود استوار کند متـ . چالآکند posthole fill
-
posthole fill
چالآکند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← چالآژند
-
shot hole/ shothole
چال انفجار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] چالی که در آن مادۀ منفجره قرار داده میشود
-
inspection pit
چال بازدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] محل بازدید وسیلۀ نقلیۀ ریلی
-
robber trench
چال قاچاق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] حفرهای که در محوطههای باستانی برای استفادۀ غیرقانونی از مصالح ساختمانی قابلمصرف آنها کنده میشود
-
basin
چال گُلگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] گودی محل کاسۀ گل در برخی از میوهها
-
post pit
ستونچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گودالی که دراصل برای قرار دادن تهستون ایجاد میشده است
-
borrow pit
برداشتچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گودالی که برای تهیۀ خاک یا گِل یا دیگر مصالح ساختمانی حفر میشده است
-
cess pit
پیخالچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گودالی در زمین که مردم عهد باستان از آن برای قضای حاجت استفاده میکردند
-
pit-house, sunken featured building, pit dwelling
خانچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گودالی در زمین که مردم روی آن را با تیرهای چوبی و شاخوبرگ درخت و دیگر مواد میپوشاندند و بهطور موقت در آن زندگی میکردند
-
landfill
خاکچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] زمینی برای چال کردن ضایعات زباله بهطوریکه روی هر لایۀ زباله لایهای از خاک قرار دهند
-
چال کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - گودال درست کردن . 2 - زیر خاک کردن ، دفن کردن .
-
سیاه چال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) زندان تنگ و تاریک .
-
دون چال
لغتنامه دهخدا
دون چال . (اِخ ) دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 6هزارگزی شمال باختری جویبار دارای 480 تن سکنه است . آب آن ازچاه است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ده چال
لغتنامه دهخدا
ده چال . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک . واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری کمیجان . دارای 708 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ شراء تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).