کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چال شدن
لغتنامه دهخدا
چال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چاله شدن . گود شدن . || دفن شدن . مدفون شدن . در زیر خاک گذاشته شدن کسی یا چیزی .
-
چال فخره
لغتنامه دهخدا
چال فخره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه که در 27هزارگزی شمال باختر نوبران و 5 هزارگزی راه عمومی واقع شده . 90 تن سکنه دارد، کوهستانی و سردسیر است . آبش از چشمه سار و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد....
-
چال قصابان
لغتنامه دهخدا
چال قصابان . [ ل ِ ق َ ] (اِخ ) نام کوهی است در اصفهان .
-
چال قنبر
لغتنامه دهخدا
چال قنبر. [ ل ِ قَم ْ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25 هزارگزی خاور کرمانشاه و 3 هزارگزی خاور قلعه ٔ قباد واقع شده . تپه ماهور و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات دیم لبنیات و نخود می...
-
چال کردن
لغتنامه دهخدا
چال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاله کردن . گودال کردن . گود گردن . گود کردن زمین و مانند آن . || دفن کردن . بخاک سپردن . در زیر خاک نهفتن چیزی را؛ چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن . جسد آدمی را در گور نها...
-
چال کش
لغتنامه دهخدا
چال کش . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده . دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبا...
-
چال کیاده
لغتنامه دهخدا
چال کیاده . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل که در 8 هزارگزی جنوب باختری آمل واقع شده . دشتی است معتدل و مرطوب و مالاریایی و 60 تن سکنه دارد. آبش از نهر شلیت هراز و محصولش مختصر برنج و غلات و لبنیات است . شغل اهالی زر...
-
چال گودون
لغتنامه دهخدا
چال گودون . [ گ ُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 3 هزارگزی جنوب باختر لنده (مرکز دهستان ) و 69 هزارگزی شمال راه شوسه بهبهان به آغاجاری واقع شده . کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی است . 400 تن سکنه لر و فارس ...
-
چال ممسنی
لغتنامه دهخدا
چال ممسنی . [ م َ م َ س َ ](اِخ ) دهی است از دهستان باغ ملک بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 9 هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و 5 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو هفتگل به ایزه واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات...
-
چال موره
لغتنامه دهخدا
چال موره .[ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در ناحیه ٔ «کهکیلویه » که آبی شیرین و گوارا دارد. (فارسنامه ٔ ناصری ص 324) و مؤلف فارسنامه ٔ ناصری در این باره نویسد: رودخانه پرتاب [ یا «پریاب » به قراری که در صفحه ٔ دیگر این کتاب آمده ] چون به «چال موره » رس...
-
چال میدان
لغتنامه دهخدا
چال میدان . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های تهران . نام محله ای معروف در شهر تهران .مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: «...معروف است که شاه طهماسب اول از سلاطین صفویه چون خواست بنای باره و حصار تهران را بگذارد از دو موضع از زمین این شه...
-
چال میرحسین
لغتنامه دهخدا
چال میرحسین . [ ل ِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 5 هزارگزی شمال خاور ماسورکنار و خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع شده . جلگه ای است معتدل و مالاریایی که 70 تن سکنه فارس و لر دارد.آبش از رودخانه خر...
-
چال هما
لغتنامه دهخدا
چال هما. [ هَُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک که در 15 هزارگزی جنوب باختر آستانه واقع شده ، دامنه و سردسیر است و 646 تن سکنه ترک و فارس دارد. آبش از قنات و چشمه و محصولش غلات ، بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت و قالیچه ب...
-
چال پشت
لغتنامه دهخدا
چال پشت . [ پ ُ] (ص مرکب ) ستوری که شانه و کفلش برآمده و کمرش فرورفته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به چاک پشت شود.
-
چال شتر
لغتنامه دهخدا
چال شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِمرکب ) دوغی که از شیر اشتر سازند. (ناظم الاطباء).