کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاقوکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چاقوکش
/čāqukeš/
معنی
۱. کسی که چاقو بکشد و به دیگری زخم بزند؛ آنکه با چاقو به مردم حمله کند.
۲. آنکه با چاقوکشی و تهدید مردم از آنها باج بگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چاقوزن، زخمزن
۲. شریر، باجگیر، اوباش
دیکشنری
cutthroat, goon, hoodlum, mugger, roughneck, ruffian, skinhead, thug
-
جستوجوی دقیق
-
چاقوکش
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاقوزن، زخمزن ۲. شریر، باجگیر، اوباش
-
چاقوکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص فا.) 1 - کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند. 2 - کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیلة چاقو تأمین می کند.
-
چاقوکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čāqukeš ۱. کسی که چاقو بکشد و به دیگری زخم بزند؛ آنکه با چاقو به مردم حمله کند.۲. آنکه با چاقوکشی و تهدید مردم از آنها باج بگیرد.
-
واژههای همآوا
-
چاقو کش
لغتنامه دهخدا
چاقو کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چاقوکشنده . بازکننده ٔ تیغه چاقو برای زدن . کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینه ٔ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست . باج گیر. لات . شریر. فردی از افراد اراذل و ...
-
جستوجو در متن
-
شطار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار زیرک . 2 - بسیار خبیثت . 3 - چاقوکش .
-
بچاق چی
لغتنامه دهخدا
بچاق چی . [ ب ُ ] (ترکی ، ص مرکب ) چاقوکش . چاقوساز. (یادداشت مؤلف ).
-
لمپن
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - لات . 2 - پست - ترین فرد جامعه از قبیل چاقوکش ، باج گیر، خبرچین و پاانداز.
-
شطار
لغتنامه دهخدا
شطار. [ ش َطْ طا ] (ع ص ) داهی . بسیار زیرک . || بسیار خبیث . || چاقوکش . (فرهنگ فارسی معین ).
-
چاقوکشی
لغتنامه دهخدا
چاقوکشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل چاقوکش . هرزگی . عربده جویی . ولگردی . باج خواهی . بچاقچی گری . پیچاقچی گری .
-
ششلول بند
لغتنامه دهخدا
ششلول بند. [ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ششلول به کمر بندد. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از قلدر و زورگوست . نظیر قداره بند و چاقوکش .
-
کاردزن
لغتنامه دهخدا
کاردزن . [ زَ ](نف مرکب ) آنکه کارد بکسی زند. چاقوکش : امروز به فر دولت پادشاه جهان افروز اگر در گوشه ای کاردزنی است کار زنی پیشه گرفته ست . (جهانگشای جوینی ).
-
شرور
لغتنامه دهخدا
شرور. [ ش َ ] (از ع ، ص ) بدکار. شریر. در تداول عامه ٔ فارسی زبانان هست ولی در لغت نیامده ، و بجای آن شِرّیر استعمال شده است . (از یادداشت مؤلف و نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره 6-7). اهل شرارت و شر و شور: این بچه شرور است ؛ یعنی زیاد ش...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...