کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاقو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چاقو
/čāqu/
معنی
وسیلهای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا میشود و لبهاش در دسته فرومیرود.
〈 چاقو انداختن: = 〈 چاقو زدن
〈 چاقو خوردن: (مصدر لازم) مورد اصابت چاقو قرار گرفتن.
〈 چاقو زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) با چاقو زخمی کردن.
〈 چاقو کشیدن: تهدید کردن با چاقو هنگام نزاع.
〈 چاقوی ضامندار: نوعی چاقو با دکمه یا فنر که با فشار دادن آن تیغۀ چاقو از دسته خارج میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین
فعل
بن گذشته: چاقو زد
بن حال: چاقو زن
دیکشنری
knife
-
جستوجوی دقیق
-
چاقو
واژگان مترادف و متضاد
تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین
-
چاقو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آلتی مرکب از تیغة فولادین که به دسته ای وصل است و آن برای بریدن و تراشیدن به کار رود. ؛~ی بی دسته ساختن کنایه از: کار ناتمام و بی ارزش کردن .
-
چاقو
لغتنامه دهخدا
چاقو. (اِ) چقو. (آنندراج ). آلت بریدن چیزها که دارای دسته و تیغه است و تیغه اش تاه شده در میان دسته جا میگیرد. (نظام ). کارد کوچک که غالباًتیغه ٔ آن به دسته تا می شود. (ناظم الاطباء). نوعی از کارد و مانند به استره و سرش در شکم میباشد. (آنندراج ). قلم...
-
چاقو
لغتنامه دهخدا
چاقو. (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه . سکنه 14 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
چاقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاکو› čāqu وسیلهای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا میشود و لبهاش در دسته فرومیرود.〈 چاقو انداختن: = 〈 چاقو زدن〈 چاقو خوردن: (مصدر لازم) مورد اصابت چاقو قرار گرفتن.〈 چاقو زدن: (مص...
-
چاقو
دیکشنری فارسی به عربی
سکين
-
چاقو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čâqu طاری: čâqö طامه ای: čâqu/ tiqle طرقی: čâqö/ teqâla کشه ای: čâqö نطنزی: čâqu
-
چاقو
لهجه و گویش بختیاری
čâqu چاقو.
-
واژههای مشابه
-
چاقو تیزکن
لغتنامه دهخدا
چاقو تیزکن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) تیزگر. تیزکننده ٔ چاقو. || (اِ مرکب ) فسان . سنگ فسان . سنگ ساو. آلتی که بوسیله ٔ آن چاقو و کارد و غیره را تیز کنند. سنگی باشد که چاقو را بر آن کشند تا برنده و تیز شود. آلتی از سنگ یا چرم که تیز کردن چاقو را بکار آید.
-
چاقو کش
لغتنامه دهخدا
چاقو کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چاقوکشنده . بازکننده ٔ تیغه چاقو برای زدن . کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینه ٔ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست . باج گیر. لات . شریر. فردی از افراد اراذل و ...
-
دسته چاقو
لغتنامه دهخدا
دسته چاقو. [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قبضه ٔ چاقو. آن قسمت از چاقو که تیغه بدان متصل است .- دسته چاقو ساختن ؛ چنباتمه نشسته و سر را از میان دو زانو برآوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دسته کردن شود : سرنهاده میان زانوهاهر زمان ساخت دسته چاقو...
-
زخم چاقو
دیکشنری فارسی به عربی
طعنة
-
تیقَه چاقو
لهجه و گویش بختیاری
tiqa-čâqu تیغه چاقو.
-
سنگ چاقو
لهجه و گویش بختیاری
sang-čâqu سنگ چاقو، سنگ تیزکننده چاقو و امثال آن.