کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاشت خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیم چاشت
واژهنامه آزاد
مقابل ظهر که چاشت است. ناشتا
-
واژههای همآوا
-
چاشتخوار
لغتنامه دهخدا
چاشتخوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) نام صحرایی . بین راه اصفهان و شیراز : ... شاه شجاع نیز از این طرف بسر راه لشکر آمد و در صحرای چاشت خوار فریقین را ملاقات افتاد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 706).
-
جستوجو در متن
-
چاشنی خوار
لغتنامه دهخدا
چاشنی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) چاشت خوار. چاشته خوار. چشته خوار. مسته خوار. چاشنی خورنده . و رجوع بچاشت خوار و چاشته خور و چشته خور شود.
-
غدیان
لغتنامه دهخدا
غدیان . [ غ َدْ ] (ع ص ) چاشت خوار. (منتهی الارب ): الغدیان ؛ المتغدی ، یقال : رجل غدیان و امراءة غدیا؛ ای متغدّ و متغدّیة. (اقرب الموارد).
-
چاشتخوار
لغتنامه دهخدا
چاشتخوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) نام صحرایی . بین راه اصفهان و شیراز : ... شاه شجاع نیز از این طرف بسر راه لشکر آمد و در صحرای چاشت خوار فریقین را ملاقات افتاد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 706).
-
جری
لغتنامه دهخدا
جری . [ ج ِ را ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی در فارسی ، یا جرا وظیفه و راتبه . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مخفف اجراء به معنی اجری ، اجراء، جیره ، جرایه است . رجوع به اجری شود : گفت پیغمبر که ای طالب جری هان مکن با هیچ مطلوبی مری . مولوی .چون جری کم...
-
چشته
لغتنامه دهخدا
چشته . [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مخفف چاشته است که طعمه و طعام اندک باشد. (برهان ). مخفف چاشته است . (انجمن آرا). بمعنی طعام چاشت باشد و بعد از آن تخفیف نموده بمعنی مأخوذ استعمال کرده باشند. (آنندراج ). طعام اندک و طعمه و چاشت . (ناظم الاطباء). غ...
-
چشته خور
لغتنامه دهخدا
چشته خور. [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) طعمه خور. (آنندراج ). چاشنی خور. چشته خوار. مسته خور. || آنکه مرغوب بی تلاش روزی او شود. (آنندراج ). || کسی که یک بار مزه ٔ چیزی را چشیده و همیشه در آرزوی آن باشد، و چاشت خور نیز گویند. (ناظم ...
-
زحمت بردن
لغتنامه دهخدا
زحمت بردن . [ زَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنج بردن . تحمل رنج و دشواری کردن : مشو تا توانی ز رحمت بری که زحمت برندت چو زحمت بری . (بوستان ).مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد نان و چاشت وگرنه چه حاجت که زحمت بری ز خود باز گیری و هم خود خور...
-
کرکس
لغتنامه دهخدا
کرکس . [ ک َ ک َ ] (اِ) کرگس . مرغ مردارخوار که دژکاک و به تازی نسر گویند. (ناظم الاطباء). مرغ مردارخوار باشد و به عربی نسر گویند. (برهان ). مردارخوار. لاشخور. دال . لشخور. (یادداشت مؤلف ). نسر. (نصاب ) (زمخشری ). رخم . عجوز. رخمه . ام عجینه . نَهضَ...
-
درمانده
لغتنامه دهخدا
درمانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پریشان . تنگدست . بی کمک . عاجز. ناچار. (ناظم الاطباء). ناتوان افتاده . از کار افتاده . رنجور. ازپاافتاده . فرومانده . حسیر. قردم . کلیل . (منتهی الارب ). لهیف . محصر. (دهار). مسکین . مضطر. مفهوت . مُلْجاء. (منته...
-
چیز
لغتنامه دهخدا
چیز. (اِ) شی ٔ. (منتهی الارب ) (دهار). پدیده .تعبیری عام هر موجود و موضوع و حال را : نباید جز آن چیز کاندر خورد. دقیقی .ز پندت نبد هیچ مانیده چیزولیکن مرا خود پر آمد قفیز. فردوسی .خوبتر چیز در جهان سخن است خلق آن خواجه خوبتر ز سخن . فرخی .از کمال هیچ...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . وی درحیات پدر به ماه شعبان 383 هَ . ق . ولایت یافت و بروز مرگ پدر مستقل گردید. او مردی بخشنده و خون ریزی بی با...