کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چار باغ امین آباد علیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چار باغ امین آباد علیا
لغتنامه دهخدا
چار باغ امین آباد علیا. [ غ ِ اَ دِ ع ُ ] (اِخ ) از بناهای عبداﷲخان امین الدوله پسر مرحوم حاجی محمد حسینخان صدر اصفهانی است در اصفهان . ابتداء میشود از پل خواجو و منتهی میشود به دروازه ٔ تخت فولاد. (مرآت البلدان ج 4 ص 31).
-
واژههای مشابه
-
چار چار
لهجه و گویش بختیاری
čâr čâr چارچار، سردترین روزهاى زمستان درماه بهمن، چهار روز آخر چله بزرگ وچهار روز اول چله کوچک = 7 تا 10 و11 تا 14 بهمن.
-
چار روسا
لغتنامه دهخدا
چار روسا. (اِخ ) پنج فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق لنده است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
چار زبر
لغتنامه دهخدا
چار زبر. [ زَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به چهار زبر شود.
-
چار سالگی
لغتنامه دهخدا
چار سالگی . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چار ساله . در فاصله ٔ چهار سال . (ناظم الاطباء).
-
چار سر
لغتنامه دهخدا
چار سر.[ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس . اصطلاح بازی ورق . چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس ، چار ورق ده خال . چار لکات .
-
چار سرآوردن
لغتنامه دهخدا
چار سرآوردن . [س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح قمار) در اصطلاح بازی ورق چار صورت آوردن . چار شاه یا چار بی بی یا چار سرباز آوردن . چار آس آوردن . چار ورق از یک صورت آوردن .
-
چار سرشت
لغتنامه دهخدا
چار سرشت . [ س ِ رِ ] (اِ مرکب ) چارطبع. طبایع اربعه . امزجه ٔاربعه . حرارت و برودت و رطوبت و یبوست : نقش این هفت لوح چار سرشت ز ابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی .
-
چار سلطان
لغتنامه دهخدا
چار سلطان . [ س ُ ] (اِ مرکب )ظاهراً در این شعر منظور چاردرویش است : بدان چار سلطان درویش نام شده چارتکبیر دولت تمام . نظامی .و رجوع به چار درویش شود.
-
چار رگ
لغتنامه دهخدا
چاررگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به چهار رگ شود.
-
بی چار
لغتنامه دهخدا
بی چار. (ص مرکب ) مخفف بیچاره : هوا پود شد برف چون تار گشت سپه را از آن کار بیچار گشت . فردوسی .بگرد عالم آوارم تو کردی چنین بدروز و بیچارم تو کردی .؟
-
چار آخشیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čār[']āxšij = چهارآخشیج
-
چار آینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čār[']āy[e]ne, čār[']āy(')ine = چهارآیینه
-
نا چار
دیکشنری فارسی به عربی
امر حتمي