کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چارو
/čāru/
معنی
= ساروج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارو
لغتنامه دهخدا
چارو. (اِ) ساروج . سارو.کلس . کرس . بمعنی سارو باشد. (برهان ). آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند. (برهان ) (آنندراج ). آهک است که با چیزهای دیگر یکجا خمیر کنند و در آب بندی بکار برند. (لغت محلی شوشتر خطی ). آهک و خاک...
-
چارو
لغتنامه دهخدا
چارو. (اِخ ) از منازل سر راه اهواز به اصفهان . (جغرافی تاریخی غرب ایران نگارش بهمن کریمی ص 310).
-
چارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čāruk] [قدیمی] čāru = ساروج
-
واژههای مشابه
-
آهک چارو
لغتنامه دهخدا
آهک چارو. [ هََ ] (اِ مرکب ) آهک مخلوط بخاکستر و لوئی که بدان حوض وخزانه ٔ حمام و مانند آن اندایند. آهک ساروج . سارو.
-
جستوجو در متن
-
آهک ساروج
لغتنامه دهخدا
آهک ساروج . [ هََ ] (اِ مرکب ) سارو. آهک چارو.
-
ساخن
لغتنامه دهخدا
ساخن . [ خ ِ ] (اِ) ساروج . (جهانگیری ). و آن چیزی باشد که آهک داخل آن سازند و کارفرمایند. (برهان )... که در حوض و حمام کار کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سارو. چارو. ساروج . صاروج . || روح حیوانی (؟). (از شعوری ج 2 ورق 70).
-
ساروج
لغتنامه دهخدا
ساروج . (اِ) آهک خاکستر آمیخته . سارو. چارو. صاروج . ساخن . شاروق : خونشان کرد به خم اندرو پوشید سرش پس به ساروج بیندود همه بام و درش .منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 131).ز کندن چو گشتندمردان ستوه پدید آمد از خاک جائی چو کوه یکی خانه ای کرده از پخته ...
-
شاروق
لغتنامه دهخدا
شاروق . (معرب ، اِ) صاروج . (اقرب الموارد). (المعرب جوالیقی ص 209و 215). صاروج است . (فهرست مخزن الادویه ) . در لسان از ابن سیدة آمده : و آن به فارسی «جاروف » است معرب شده و «صاروج » گفته شده است و چه بسا «شاروق » گفته شود و «صرّجها به » یعنی «طلاها»...
-
صاروج
لغتنامه دهخدا
صاروج . (معرب ، اِ) معرب سارو و یا چاروست . (برهان قاطع) (ربنجنی ). آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند. (برهان قاطع، سارو و چارو). آهک آمیخته به خاکستر و جز آن ، معرب سارو. (غیاث اللغات ). آهک آمیخته با خاکستر و غیر آ...
-
چ
لغتنامه دهخدا
چ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. مؤلف آنن...