کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارهگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چارهگر
/čāregar/
معنی
ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند؛ چارهساز؛ چارهکننده؛ چارهاندیش: ◻︎ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ: ۸۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چارهجو، چارهساز، علاجبخش، چارهپرداز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارهگر
واژگان مترادف و متضاد
چارهجو، چارهساز، علاجبخش، چارهپرداز
-
چارهگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čāregar ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند؛ چارهساز؛ چارهکننده؛ چارهاندیش: ◻︎ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ: ۸۰).
-
واژههای همآوا
-
چاره گر
لغتنامه دهخدا
چاره گر. [ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) صاحب تدبیر. مدبر. آنکه در کارها تدبیر و تأمل کند. کسی که بحیلت و تدبیر و تفکر کارها را بسامان رساند: صیرفی ؛ مرد محتال و چاره گر و تصرف کننده در کارها. (منتهی الارب ) : که دانست کاین چاره گر مرد سندسپاه آرد از چین ...
-
جستوجو در متن
-
علاجبخش
واژگان مترادف و متضاد
چارهگر، درمانگر، شفابخش
-
وسیلهساز
واژگان مترادف و متضاد
چارهساز، چارهگر، سببساز ≠ سببسوز
-
چارهاندیش
واژگان مترادف و متضاد
چارهجو، چارهساز، چارهپرداز، چارهگر، چارهپژوه، چارهسگال، مدبر
-
چارهجو
واژگان مترادف و متضاد
چارهاندیش، چارهپژوه، چارهور، چارهگر، تمهیدگر، مدبر، علاجکننده، علاجاندیش
-
چارهساز
واژگان مترادف و متضاد
۱. چارهجو، چارهبر، مصلحتبین، مدبر، چارهکننده، سببساز، چارهگر ≠ چارهسوز، سببسوز ۲. علاجگر ۳. باریتعالی، خدا
-
کارساز
واژگان مترادف و متضاد
۱. عامل، کارطراز، کارگشا، مباشر ۲. چارهجو، چارهگر، راهگشا ۳. اثربخش، موثر