کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارمیخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چارمیخ
/čārmix/
معنی
= چهارمیخ: ◻︎ گر جز به تو محکم است بیخم / برکش چو صلیب چارمیخم (نظامی۳: ۴۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارمیخ
لغتنامه دهخدا
چارمیخ . (اِ مرکب ) چهارمیخ . نوعی شکنجه . معروف است و آن چنان باشد که شخصی را خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به روی خوابانند و چهار دست و پای او را به میخ بندند. (برهان ). نوعی از سیاست مقرری و آن چنان باشد که شخصی را که خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به ...
-
چارمیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čārmix = چهارمیخ: ◻︎ گر جز به تو محکم است بیخم / برکش چو صلیب چارمیخم (نظامی۳: ۴۳۵)
-
واژههای مشابه
-
چارمیخ،چارمیخ کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
صلیب،صلیب وار بستن و شکنجه کردن.
-
چارمیخ شدن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چهارمیخ شدن . تعذیب و شکنجه شدن . نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج ) (غیاث ) : درسم رخشت که زمین راست بیخ خصم توچون نعل شده چارمیخ . نظامی . || کمال محکم شدن . (آنندرا...
-
چارمیخ کردن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن با چهارمیخ . کسی یا چیزی را به وسیله ٔ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن : درختی راکه بینی تازه بیخش کند روزی ز خشکی چارمیخش . نظامی . || نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پ...
-
چارمیخ کشیدن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) چهارمیخ کشیدن . شکنجه کردن . گناهکار را به چارمیخ بستن . نوعی تعذیب . قسمی کیفر دادن مجرم و بزه کار : گر جز بتو محکم است بیخم برکش چوصلیب چارمیخم . نظامی .اصل قانون شریعت کاحتساب شرع اومیکشد آهنگ را بر چارمی...
-
واژههای همآوا
-
چار میخ
لهجه و گویش تهرانی
صلیب، صلابه، به صلابه کشیدن
-
جستوجو در متن
-
قلاب، صلابه، سلابه
لهجه و گویش تهرانی
چارمیخ
-
سُلابه، صلابه
لهجه و گویش تهرانی
چارمیخ،صلیب
-
صُلابه ،به() کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
بستن به چوب ضربدری روی زمین (شکنجه) ،چارمیخ،صلیب
-
هفت بیخ
لغتنامه دهخدا
هفت بیخ . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایت از آباء علوی و هفت سیاره : شش جهت را به هفت بیخ برآرنه فلک را به چارمیخ درآر.نظامی .
-
چهارمیخ شدن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دیدن و عذاب شدن . رجوع به چارمیخ شدن شود.