کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چارغ
/čāroq/
معنی
نوعی کفش چرمی با بندها و تسمههای دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده میشود؛ پاتابه؛ پالیک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارغ
لغتنامه دهخدا
چارغ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) نوعی از پای افزار است که بیشتر دهقانان بپای خودبندند. (برهان ). قسمی از پای افزار روستائیان . (ناظم الاطباء). پوزار. پای افزار دهقانان . نوعی کفش مخصوص که دهقانان و روستائیان پوشند. || نوعی کفش کردی است . (گناباد خراسان ). و...
-
چارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چارخ، چارق› čāroq نوعی کفش چرمی با بندها و تسمههای دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده میشود؛ پاتابه؛ پالیک.
-
واژههای همآوا
-
چارق
واژگان مترادف و متضاد
پاتابه، کفش، چارغ، پایافزار، پایپوش
-
چارق
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ تر. ] (اِ.) کفشی چرمی با بندهای بلند که به دور پا پیچیده می شود.
-
چارق
لغتنامه دهخدا
چارق . [ رُ ] (اِخ ) از قرای خدابنده لوی خمسه و جدیدالنسق . ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا است . هوایش ییلاق و زراعت آنجا دیمی و آبی است . یکرشته قنات دارد که محصول و صیفی آن را مشروب میسازد. سکنه ٔ اینقریه پانزده خانوار است . (مرآت البلدان ...
-
چارق
لغتنامه دهخدا
چارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی اسدآباد شهرستان همدان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری قصبه ٔ اسدآباد و 5 هزارگزی جنوب چنار. کوهستانی سردسیر با 241 نفر سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی...
-
چارق
لغتنامه دهخدا
چارق . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارغ .نوعی از پاافزار. (آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان .(غیاث ). چاروق . پوزار. پای افزار. پاپوش . چاموش . شم .پالیک . قسمی کفش . نوعی پاپوش . کفش درشت روستائیان . کفش های روستائیان از انبان کرده . نوعی کفش که از انبان کنند...
-
چارُق
لهجه و گویش تهرانی
کفش چرمی بدون دوخت که به پاقالب شده
-
جستوجو در متن
-
کشکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kaškale نوعی کفش؛ چارغ.
-
چارق
واژگان مترادف و متضاد
پاتابه، کفش، چارغ، پایافزار، پایپوش
-
چاروغ
لغتنامه دهخدا
چاروغ . (ترکی ، اِ) چارغ . (برهان ) (آنندراج ). پای افزار دهقانان .(برهان ) (آنندراج ). پوزار. کفش . نوعی کفش مخصوص روستائیان . و رجوع به چارغ و چارق و چاروق و کفش شود.
-
چاروق
لغتنامه دهخدا
چاروق . (ترکی ،اِ) چاروغ . چارغ . چارق . کفش مخصوص دهقانان . پای افزار مخصوص روستائیان . نوعی کفش که دهقانان و روستائیان پوشند. و رجوع به چارغ و چارق و چاروغ و کفش شود.
-
چارخ
لغتنامه دهخدا
چارخ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارق . کفش درشت روستایی . نوعی پای افزار که دهقانان و روستائیان در پای کنند : سواران ولی بر نمد زین چارخ شجاعان ولیکن بفسق و بساغر. عمعق بخارایی .و رجوع به چارق و چارغ شود.