کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاردیواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاردیواری
لغتنامه دهخدا
چاردیواری . [ دی ] (اِ مرکب ) خانه . محوطه ای که فقط چهار دیوار دارد بی هیچ بنای دیگر. جدیر؛ چاردیواری . (منتهی الارب ). جدرالجدار؛ چاردیواری ساخت . (منتهی الارب ).- امثال : چاردیواری اختیاری ؛ مثلی است که از آن آزادی مسکن و منزل اراده کنند یعنی هر...
-
جستوجو در متن
-
جدیر
فرهنگ فارسی معین
(جَ دِ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - چاردیواری . 2 - سزاوار، شایسته .
-
چهاردیواری
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور ۲. حصار ۳. محدود ۴. خانه شخصی
-
enclosure
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محفظه، محوطه، ضمیمه، حصار، دیوار، پیوست، حصار کشی، چاردیواری، چینه، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری
-
غوشاک
لغتنامه دهخدا
غوشاک . (اِ) محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند. (برهان قاطع). غوشا. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || سرگین خشک حیوانات . غوشا. غوشاد. غوشای . (بره...
-
خپاک
لغتنامه دهخدا
خپاک . [ خ َ ] (اِ) چاردیواری باشد که شبها گوسفند و خر و گاو را در آن کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشستگاه گوسفندان . (شرفنامه ٔ منیری ). آغل : هزار کس که چو گوساله رانده ام بخپاک .حکیم سوزنی (از...
-
خانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت ۲. آپارتمان، کاشانه ۳. اتاق، وثاق، حجره ۴. چاردیواری، سرپناه ۵. اقامتگاه، ساختمانمسکونی، ماوا ۶. کلبه، سراچه ۷. آلونک، کوخ ۸. دولتسرا، قصر، کاخ ۹. لانه، آشیانه ۱۰. غار، سوراخ، کنام ۱۱. بوم ۱۲. میهن،
-
چهاردیواری
لغتنامه دهخدا
چهاردیواری . [ چ َ/ چ ِ دی ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به چهار دیوار. جائی که از چهار طرف با چهار دیوار محصور شده باشد. چهاردیواری : آن مردگان در آن چهاردیواری بماندند سالیان بسیار. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). رجوع به چاردیواری شود.- بودجه ٔ چهاردیوا...
-
چارگوشه
لغتنامه دهخدا
چارگوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) هر چیز را گویند که مربع باشد. (برهان ). ذو اربعة زوایا. چارگوشه ای . چارزاویه ای . || کنایه از تخت پادشاهان است که بعربی «سریر» خوانند. (برهان ). کنایه از تخت بود که آنرا«پات » و «گاه » نیز گویند و به تازی «سریر» خو...
-
جدیر
لغتنامه دهخدا
جدیر. [ ج َ ](ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان القرآن عادل ). خلیق . (اقرب الموارد). لایق . سزاوار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قمین . حری . حقیق . (از نصاب الصبیان ). شایسته . زیبنده . برازنده . زیبای . برازا. درخور. ازدر. شایان . حجی . (ی...
-
چاردیوار
لغتنامه دهخدا
چاردیوار. [ دی ] (اِمرکب ) خانه ای که از هر چهار طرف دیوار داشته باشد. (آنندراج ). مخفف چهار دیوار. دیوارهای چهارگانه ٔ اطاق یا جایگاهی که سقف بر آنها نهاده شود : بود چار دیوار آن خانه سست که بنیادش اول نباشد درست . نظامی .بگفت از پس چار دیوار خویش ه...
-
تلقین کردن
لغتنامه دهخدا
تلقین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلیم کردن و پند دادن . (ناظم الاطباء). چیزی را در ذهن و فکر کسی حقیقت جلوه دادن . کسی را به چیزی معتقد کردن : بازیگر است این فلک گردان امروز کرد ملعبه تلقینم . ناصرخسرو.مر جان مرا روان مسکین دانی که چه کرد دوش ...
-
غوشا
لغتنامه دهخدا
غوشا. (اِ) خوشه ٔ گندم و خرما و جو و انگور و امثال آن را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). خوشه ،اعم از خوشه ٔ انگور و خرما و گندم و جو. (از برهان قاطع). خوشه ٔ خشک شده از جو و گندم و انگور و خرما. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به خوشه شود . || سرگین گاو و گو...