کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چاربند
/čārband/
معنی
= چهاربند: ◻︎ برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفتچرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاربند
لغتنامه دهخدا
چاربند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از عناصر اربعه میباشد. (آنندراج ) : برون جست از این گنبد چاربندفرس راند بر هفت چرخ بلند. نظامی . || چهار مفصل که دو دست و دو پای را به تن پیوندد. مفصل دو دست و دو پا ...
-
چاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] čārband = چهاربند: ◻︎ برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفتچرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰)
-
واژههای مشابه
-
گنبد چاربند
لغتنامه دهخدا
گنبد چاربند. [ گُم ْ ب َ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است به اعتبار چهار نقطه ٔ مشرق و مغرب و جنوب و شمال . || کنایه از دنیاست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : برون جست از گنبد چاربندفرس راند بر هفت چرخ بلند.نظامی (از انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
sciatic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیاتیک، سرینی، در ناحیه چاربند، ورکی
-
چهاربند
لغتنامه دهخدا
چهاربند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چهارمفصل ، دو مفصل دست و دو مفصل زانو. || کنایه از چهارعنصرست . || کنایه از دنیا و عالم است . رجوع به چاربند شود.
-
چاربندی
لغتنامه دهخدا
چاربندی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) ریسمان یا طنابی که طفل نوآموز را که میخواهد سوار کاری بیاموزد بدان وسیله به اسب می بندند : دو دری شدچو کوی طراران چاربندی چو بند عیاران .نظامی . || زنبیل و توشه دان . (ناظم الاطباء). چنته مانندی است که مسافر به پشت بسته د...
-
هفت چرخ
لغتنامه دهخدا
هفت چرخ . [ هََ چ َ ] (اِ مرکب ) هفت فلک . هفت آسمان . هفت خراس : تسبیح هفت چرخ شنودستی گر نیست گشته گوش ضمیرت کر. ناصرخسرو.نوبر باغ هفت چرخ کهن دره ٔ تاج عقل و تاج سخن . نظامی .برون جسته از کنده ٔ چاربندفرس رانده برهفت چرخ بلند. نظامی .شش جهت بر قبا...
-
فرس
لغتنامه دهخدا
فرس . [ ف َرَ ] (ع اِ) اسب تازی . (بحر الجواهر). اسب نر و ماده . ج ، اَفراس ، فُروس . (منتهی الارب ). حیوانی اهلی است که بیشتر در سواری به کار رود. مذکر آن را حصان و مؤنث آن را حِجر گویند. (اقرب الموارد) : قدم نه اول اندر شرع آنگاهی طریقت جوچو علم ه...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی گومبت (گنبد، قبه ) در تهران و اراک (سلطان آباد) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از عمارت باشد مدور که از خشت و گل و آجر پوشن...
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...