کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چادرشب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چادرشب
/čādoršab/
معنی
پارچۀ بزرگ و چهارگوش که رختخواب را در آن میبندند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چادرشب
فرهنگ فارسی معین
( ~. شَ) (اِمر.) پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند.
-
چادرشب
لغتنامه دهخدا
چادرشب . [ دَ / دُ ش َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که در آن رختخواب و بستر پیچند. (ناظم الاطباء). چادر رختخواب ؛ چارشب . چارچب : راحت میخوارگان از پرتو ماهست و بس بسته در چادرشب مهتاب رختخواب را.تأثیر (از آنندراج ).
-
چادرشب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] čādoršab پارچۀ بزرگ و چهارگوش که رختخواب را در آن میبندند.
-
واژههای همآوا
-
چادر شب
واژهنامه آزاد
چادر شب یا به گویش یزدی:چادیشو ... نام پارچه ای است که معمولا بزرگ است و در قدیم برای نگه داری و بردن اشیاء و حتی علوفه برای حیوانات و... استفاده می شده است. مخصوصآ در یزد . ولی استفاده اصلی آن با توجه به اسمی که دارد پارچه ای است که زیر نداز و رو ان...
-
جستوجو در متن
-
چارشُوو
لهجه و گویش بختیاری
čâršow چادرشب.
-
چادرچب
لغتنامه دهخدا
چادرچب . [ دَ/ دُ چ َ ] (اِ مرکب ) چادرشب . رجوع به چادرشب شود.
-
چارچب
لغتنامه دهخدا
چارچب . [ چ َ ] (اِ مرکب ) تلفظی ازچادرشب . چادرشب در بعضی لهجه ها، صورتی از چادرشب .
-
بغبندی
فرهنگ فارسی معین
(بُ غْ بَ) ( اِ.) رختخواب پیچیده در چادرشب .
-
بقبند
واژهنامه آزاد
(قوچانی) (به ضم ب و فتح ب) چادرشب.
-
چادر رختخواب
لغتنامه دهخدا
چادر رختخواب . [ دَ / دُ رِ رَ ت ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرباسی که رختخواب در آن پیچند. (آنندراج ). چادرشب . رجوع به چادرشب شود.
-
مقرمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ رَ مَ) [ ع .مقرمة ] (اِ.) چادرشب ، پارچة رنگین و منقش .
-
جاوند
واژهنامه آزاد
(کرمانی) چادرشب، پارچه ای از جنس گونی پلاستیکی برای جمع آوری خرما.
-
پروه
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ) (اِ.) 1 - غنیمت ، هر چیزی که از جنگ و تاراج بدست آید. 2 - ستارة پروین . 3 - چادرشب .