کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چابک وزرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چابک وزرنگ
دیکشنری فارسی به عربی
ذبابة
-
واژههای مشابه
-
jockey
چابکسوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] سوارکار حرفهای که در مسابقات اسبدوانی شرکت میکند
-
چابکسواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← اسبدوانی
-
چابک دست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(ص مر.) ماهر، زبردست .
-
چابک سوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص مر.) سوارکار ماهر.
-
چابک سر
لغتنامه دهخدا
چابک سر. [ ب ُ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسه ٔ رودسر به شهسوار کنار دریا جلگه ، معتدل ، مرطوب . آب آن از نهر مایده ، محصول آنجا برنج و مرکبات و چای ، شغل اهالی زراعت ، ر...
-
چابک ادا
لغتنامه دهخدا
چابک ادا. [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) حاضرسخن . || سازنده و نوازنده (ناظم الاطباء) : اگر لفظ و معنی نظیر هم اندبه چابک ادائی اسیر هم اند.ظهوری (از آنندراج ).
-
چابک اندیش
لغتنامه دهخدا
چابک اندیش . [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) زیرک . هوشیار. تیزفهم . سریعالانتقال : مرا این زن پیر چون مادر است یکی چابک اندیش کندآور است . فردوسی .و آن نمودن که بنگرم پیشی کارها را به چابک اندیشی . نظامی (هفت پیکر).که شنیدم به خردی از خویشان خرده کاران و چابک ...
-
چابک اندیشه
لغتنامه دهخدا
چابک اندیشه . [ ب ُ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) زیرک . تیزفهم : که آنگه شاعری پیشه نبوده ست حکیمی چابک اندیشه نبوده ست . فخرالدین اسعد(ویس و رامین ).تو همشهری او را و هم پیشه ای هم اندر سخن چابک اندیشه ای . اسدی (گرشاسبنامه ص 14).چابک اندیشه ای رسیده نخ...
-
چابک بازی
لغتنامه دهخدا
چابک بازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) تازیانه زنی . (ناظم الاطباء).
-
چابک پای
لغتنامه دهخدا
چابک پای . [ ب ُ ] (ص مرکب ) تیزپا و تندرو. || چالاک و ماهر در رقص : با همه نیکویی سرود سرای رودسازی به رقص چابک پای .نظامی (هفت پیکر).
-
چابک خرام
لغتنامه دهخدا
چابک خرام . [ ب ُ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) تیزگام .
-
چابک خیزی
لغتنامه دهخدا
چابک خیزی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) تندی . تیزی . عمل اشخاصی که سبک خیزند : دست حفظت بهر چابک خیزی و بربستگی بر میان شعله بربندد نطاق از برگ کاه .عرفی (از بهار عجم ).
-
چابک دستی
لغتنامه دهخدا
چابک دستی . [ ب ُ دَ ] (حامص مرکب ) استادی . مهارت . چالاکی : به چابکدستی و استادکاری کنی در کار این قصر استواری . نظامی (خسرو و شیرین ).از حکم تقدیر مقدران آسمانی و چابکدستی مهندسان لامکانی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 57). حقایق خرده کاری و چابکدستی ب...