کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمفصلدرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
arthroneuralgia
پیمفصلدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دردی که منشأ آن مفصل یا نواحی نزدیک به آن است
-
واژههای مشابه
-
arthralgia, arthrodynia
مفصلدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] درد شدید و تیزی که در مسیر یک عصب یا گروهی از اعصاب در مفصل احساس میشود
-
neuralgia
پیدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دردی که در طول یک عصب یا مسیر عصبی خاص گسترش مییابد متـ . عصبدرد
-
پی درد
دیکشنری فارسی به عربی
الم الاعصاب
-
مفصل
واژگان مترادف و متضاد
باتفصیل، بهتفصیل، بشرح، طولانی، مبسوط، مشروح ≠ بهایجاذ، موجز، مجمل، مختصر
-
مفصل
واژگان مترادف و متضاد
بند، پیوندگاه، مفصلها
-
joint 3
مفصل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] محل اتصال دو یا چند استخوان بدن که عملکرد اصلی آن ایجاد حرکت و انعطافپذیری سازۀ بدن است متـ . بند 3
-
مفصل
فرهنگ واژههای سره
گسترده، بند، بندگاه، پردامنه، بلند
-
مفصل
فرهنگ فارسی معین
(مَ صَ) [ ع . ] (اِ.) بند، محل اتصال دو استخوان . ج . مفاصل .
-
مفصل
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ صَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - از هم جدا شده . 2 - با شرح و بسط .
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ِ ص َ ] (ع اِ) زبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ُ ف َص ْ ص َ ] (ع ص ) تفصیل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مشروح . مقابل مجمل و مختصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نسختی که تلک ... مفصل در باب خواهش خود نبشته بودبر رای امیر عرض داد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 405).مفصل صورت جسم است و مجمل ص...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ُ ف َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آنکه بیان می کند و فصل فصل می سازد و جزٔجزء می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفصیل شود.