کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیک پیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیک پیک
لغتنامه دهخدا
پیک پیک . (اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم . آواز عطسه ٔ پیاپی زکام زده . صوت عطسه های خرد آواز پی در پی .پیک پیک عطسه کردن ؛ عطسه های پیاپی خرد آواز کردن .
-
جستوجو در متن
-
پیامبر
لغتنامه دهخدا
پیامبر. [ پ َ ب َ ] (نف مرکب ) پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی . رسول . آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه . رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود. || قاصد. برید. پیک . پیک خبر رساننده . (شرفنامه ). || پیام آور. رجوع...
-
couriers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک ها، پیک، قاصد، چابک سوار نامهرسان
-
picnic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن
-
deliveryman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک
-
pyke
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک
-
piqu
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک
-
pik
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک
-
pich
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک
-
pixes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک ها
-
چاپارچی
لهجه و گویش تهرانی
پیک
-
picnics
دیکشنری انگلیسی به فارسی
picnics، پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن
-
Pike's Peak
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قله پیک
-
blackstick
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلک پیک