کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیکو
لغتنامه دهخدا
پیکو. (اِخ ) یکی از جزائر آسور واقع در اقیانوس اطلس تابع پرتقال و در شمال غربی جزیره ٔ سن میکل در 38 درجه و 22 دقیقه ٔ عرض شمالی و 30 درجه و 36 دقیقه ٔ طول غربی دارای 40 هزار گز طول و 26 هزار گز عرض . شهرک ویلادلاگونه مرکز این جزیره است . کوههای آتشف...
-
پیکو
لغتنامه دهخدا
پیکو. [ پ َ ] (اِخ ) مصحف پیگو، موضعی در شرق هندوستان : تو پیکوئی از آن باشد مقام لعل در پیکوتو ویرانی از آن آمد مقام گنج در ویران . ناصرخسرو (دیوان ص 362).رجوع به پیگو شود.
-
واژههای مشابه
-
تام پیکو
لغتنامه دهخدا
تام پیکو. (اِخ ) شهر و بندری به مکزیک و بر کنار اقیانوس اطلس واقع است و 81300 تن سکنه دارد و صادرات آن نفت است . رجوع به «تامُلیپاس » شود.
-
جستوجو در متن
-
pico
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیکو
-
gapo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیکو
-
Machu Picchu
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماچو پیکو
-
pyrochemically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیکو شیمیایی
-
Pico de Orizaba
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیکو اوری زابا
-
picoseconds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
picoseconds، پیکو ثانیه، تریلیونیم ثانیه
-
پیگو
لغتنامه دهخدا
پیگو. (اِ) قسمی جواهر. (غیاث ). نوعی آبگینه که در ملک پیگو سازند و سبزرنگ باشد مانند زمرد. (آنندراج ). رجوع به «پیکو» و شاهدی که از ناصرخسرو آورده شده است شود.
-
تامپیقو
لغتنامه دهخدا
تامپیقو. (اِخ ) تلفظ ترکی «تام پیکو». رجوع بهمین کلمه و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بسراق
لغتنامه دهخدا
بسراق . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث ). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پُکهراج و پُکهراک است . (از آنندراج ). زبرجد. (ناظم الاطباء) : زردگوشی است آنکه از بن گوش کرده بسراق زار پیکو را .باقر کاشی (از آنندراج...
-
پیغو
لغتنامه دهخدا
پیغو. [ پ َ ] (اِخ ) پیکو. نام ولایتی مشهور. (برهان ). نام قسمتی از ترکستان . || نام هرکه پادشاه ولایت پیغو شود. (برهان ). پیغو مصحف یبغوست چه صورت دیگر آن جبغو باشد و ی با ج بدل شود چون جغرات و یغورت و دجله و دیله و یبغو بمعنی پادشاه قسمتی از ترکستا...