کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیکانی
/peykāni/
معنی
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
sagittate
پیکانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی سهگوش شبیه به سر پیکان با تورفتگی عمیق در قاعده که لَپهای آن به طرف خارج متمایل نباشد متـ . پیکانیشکل sagittiform, arrow-shaped
-
پیکانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) نوعی از لعل به شکل پیکان .
-
پیکانی
لغتنامه دهخدا
پیکانی . [ پ َ / پ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پیکان . || نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. (آنندراج ). نوعی از لعل فیروزه .و آنرا لعل پیکانی و فیروزه ٔ پیکانی گویند. (برهان ). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت . (غیاث ) : بخون ساده ماند اشک ...
-
پیکانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیکان) [قدیمی] peykāni ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان.
-
واژههای مشابه
-
sagittiform, arrow-shaped
پیکانیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← پیکانی
-
پیروزه ٔ پیکانی
لغتنامه دهخدا
پیروزه ٔ پیکانی . [ زَ / زِ ی ِ پ َ / پ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی پیروزه : سپهر حلقه صفت تا بدید خاتم توز بهر دست تو پیروزه ایست پیکانی .نجیب جرفادقانی .
-
لعل پیکانی
لغتنامه دهخدا
لعل پیکانی . [ ل َ ل ِ پ َ / پ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل باشد که بر شکل و هیأت پیکان است . لعلی که آن را به شکل پیکان تراشیده باشند و زنان از آن گوشواره سازند. (غیاث ). لعلی را گویند که به اندام پیکان باشد و از آن گوشواره کنند. (برهان ...
-
لاله ٔ پیکانی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ پیکانی . [ ل َ / ل ِ ی ِ پ َ / پ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوعی لاله . گل پیکانی . (آنندراج ) : میخورد بسکه بدل بی رخ او باد و بهار [ کذا ]نیست یک گل که مرا لاله ٔ پیکانی نیست . محسن تأثیر.بی رخت در باغ تنها گل به چشمم خار نیست تیر بر دل میخ...
-
الماس پیکانی
لغتنامه دهخدا
الماس پیکانی . [ اَ س ِ پ َ / پ ِ ] (ترکیب وصفی ) ظاهراً نوعی از الماس نوکدار است که بشکل پیکان باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : اختیار طالع اختر گناه من نبودآسمانم گفت این الماس پیکانی بگیر .سلیم (از بهار عجم ).
-
arrow diagramming method
روش نمودار پیکانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] روشی شبکهای برای نمایش توالی و زمان اجرای فعالیتها بهصورت پیکانه
-
جستوجو در متن
-
تیزپیکان
لغتنامه دهخدا
تیزپیکان . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) پیکانی تیز و فرورونده . پیکانی که نیشی سخت باریک دارد. پیکانی که سری تند دارد : غمزش از غمزه تیزپیکان ترخندش از خنده شکرافشان تر. نظامی .رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
arrowy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فلزی، سرتیز، پیکانی، تیرمانند، تیردار، تند، سهمی
-
dummy activity
فعالیت ساختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] فعالیتی با دیرش صفر برای نشان دادن وجود رابطۀ منطقی در روش نمودار پیکانی