کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکارخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیکارخر
/peykārxar/
معنی
پیکارخرنده؛ پیکارخواه؛ جنگخواه: ◻︎ از ایران سپاهیست زبسیار مر / همه سرفروشان پیکارخر (اسدی: لغتنامه: پیکارخر).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیکارخر
لغتنامه دهخدا
پیکارخر.[ پ َ / پ ِ خ َ ] (نف مرکب ) پیکارجوی . طالب پیکار. آرزومند جنگ . جنگجو. پیکارخواه . جنگ خواه : از ایران سپاهی است بسیار مرهمه سر فروشان پیکارخر.اسدی .
-
پیکارخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peykārxar پیکارخرنده؛ پیکارخواه؛ جنگخواه: ◻︎ از ایران سپاهیست زبسیار مر / همه سرفروشان پیکارخر (اسدی: لغتنامه: پیکارخر).
-
جستوجو در متن
-
مر
لغتنامه دهخدا
مر. [ م َ ] (اِ)شمار. تعداد. اندازه . حد. شماره . حساب : پس اندرنهادند ایرانیان بدان لشکر بی مر چینیان . دقیقی .بیامد به پیرامن تیسفون سپاهی ز اندازه وز مر برون . فردوسی .فراز آوریدند بی مر سپاه ز شادی بریدند و آرامگاه . فردوسی .بگسترد زربفت بر مهد ب...