کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچ یا تاب خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچ یا تاب خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
جزع
-
واژههای مشابه
-
پیچ پیچ
فرهنگ فارسی معین
(پِ پِ) (ص مر.) 1 - رشک و حسد. 2 - تشویش و اضطراب .
-
جهان پیچ پیچ
لغتنامه دهخدا
جهان پیچ پیچ . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیای پر مشقت ورنج . عالم مادی . || دنیای کثرت و تعدد.
-
پیچ بر پیچ
لغتنامه دهخدا
پیچ بر پیچ . [ ب َ ] (ص مرکب ) پیچ پیچ . خم بر خم . شکن بر شکن . مار بر مار.صاحب آنندراج گوید: این لغت اگر در صفت معشوق آید مدحست و در غیر وی ذم : درین زندان سرای پیچ برپیچ برادرزاده ای دارد دگر هیچ . نظامی .رهی پیچ برپیچ تاریک و تنگ همه راه پرخار و ...
-
پیچ پیچ کنان
لغتنامه دهخدا
پیچ پیچ کنان . [ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت فاعلی بیان حالت . حلقه بر حلقه گرد خود برآینده . بس گرد خویش برآینده . پیچ و خم بسیار برآورنده . پیچ پیچ رونده . پیچان رونده . حلقه زننده : ..........................................دید دودی چو اژدهای سی...
-
گنده پیچ
لغتنامه دهخدا
گنده پیچ . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چرخه و دوک . دوک دستی که بدان پنبه و پشم میریسند. (ناظم الاطباء). چرخ که بر آن ریسمان ریسند. (آنندراج ). || چرخ کوزه گری که با دست می چرخانند. (ناظم الاطباء).
-
گیره پیچ
لغتنامه دهخدا
گیره پیچ . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیره ای است که دهنش با پیچ بسته و باز میشود. فلز را برای سوهان کردن به دهان آن گذاشته با پیچ محکم میکنند و آن سه قسم است : دستی و میزی و پایی . (فرهنگ نظام ).
-
کرباس پیچ
لغتنامه دهخدا
کرباس پیچ . [ ک َ ] (نف مرکب ) کرباس پیچنده . || (ن مف مرکب ) کرباس پیچیده : همه همچنان کرده کرباس پیچ کز ایشان یکی بازنگشاد هیچ .نظامی .
-
نواله پیچ
لغتنامه دهخدا
نواله پیچ . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) لقمه پیچ . لقمه گیر. کنایه از ریزه خوار : ای عقل نواله پیچ خوانت جان بنده نویس آستانت . نظامی .|| لقمه دهنده . || محسن . احسان کننده . || (ن مف مرکب ) کسی که نوال و عطای بسیار به او داده شود.(فرهنگ فارسی معین ...
-
نی پیچ
لغتنامه دهخدا
نی پیچ . [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) نی لاستیکی نرم قابل انعطاف و پیچیدن و حلقه کردن که یک سر آن را به قلیان وصل کنند و سر دیگر به دهان برند و قلیان کشند. || قلیان با نی لاستیکی دراز. قلیانی که نی آن چرمین و به چند گز طول است و تنها نی آن را...
-
شکم پیچ
لغتنامه دهخدا
شکم پیچ . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) بهم پیچیدگی روده ها و پیچش روده . || ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). رجوع به ذوسنطاریا و پیچاک شکم شود.
-
طناب پیچ
لغتنامه دهخدا
طناب پیچ . [ طَ ] (ن مف مرکب ) پیچیده با طناب . کالا و متاعی که با طناب پیچیده شده باشد.
-
وهمن پیچ
لغتنامه دهخدا
وهمن پیچ . [ وَ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاهی است طبی که چون زلفی سیاه و مرغول است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
انگشت پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'angoštpič ۱. هرچیز غلیظ و سفت نظیر عسل و شیره که دور انگشت پیچیده شود.۲. نوعی شیرینی خشک به شکل ورقههای لوله شده که با خمیر شیرینی، خاک قند، هل، گلاب، و زاج سفید درست میکنند.۳. [قدیمی] عهد؛ پیمان.۴. [قدیمی] شرط.۵. [قدیمی، مجاز] دستآویز...