کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچی ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیچی ها
/pičihā/
معنی
دستهای از پروانهواران که میتوانند به گیاهان دیگر بپیچند، مانند باقلا، خلر، ماش، و عدس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچی ها
لغتنامه دهخدا
پیچی ها. (اِ مرکب ) نام دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدارست . برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه هامبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه ٔ آن مبدل به پیچ میشود و ممکن...
-
پیچی ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pičihā دستهای از پروانهواران که میتوانند به گیاهان دیگر بپیچند، مانند باقلا، خلر، ماش، و عدس.
-
واژههای مشابه
-
wrapping 2
لفافپیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بستهبندی مواد غذایی با کاغذ یا دیگر مواد انعطافپذیر
-
dispensing
نسخهپیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] تحویل دارو به بیمار برطبقِ نسخه
-
bolt-on fender
گِلگیر پیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] گِلگیری که در برخی از خودروها با پیچ به بدنه متصل شده است
-
screw cap, twist-off lid
در پیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] درِ ظروف مواد غذایی که با پیچاندن بازوبسته میشود
-
screw dislocation
دررفتگی پیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی ناراستی خطی که در آن مرز میان نواحی لغزیده و نالغزیده در داخل بلور موازی با صفحۀ لغزش است
-
bolted joint
درز پیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی درز ریل که در محل اتصال ریلهایی که با وصله و پیچومهره به هم متصل شدهاند ایجاد میشود
-
پیچی ئیل
فرهنگ فارسی معین
[ تر . ] (اِمر.) سال میمون ، به حساب منجمان ترکستان نهمین سال از دوره اثناعشری .
-
دست پیچی
لغتنامه دهخدا
دست پیچی . [ دَ ] (حامص مرکب ) مشت زدن . (ناظم الاطباء). پنجه کردن با کسی تازور و قوت او معلوم شود. (از آنندراج ) : کنم دست پیچی به سنجابیان زنم سکه بر سیم سقلابیان .نظامی (از آنندراج ).
-
نسخه پیچی
لغتنامه دهخدا
نسخه پیچی . [ ن ُ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نسخه پیچیدن . رجوع به نسخه پیچیدن شود.
-
پیچ پیچی
لغتنامه دهخدا
پیچ پیچی . (ص نسبی ) گره درگره . خم اندرخم . شکن برشکن . || کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق : شاه چون دید پیچ پیچی اوچاره گر شد به بدبسیچی او. نظامی .ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبودکه روزگار ز تو شکل نیشکر سازد.مجیر بیلقانی .
-
پیچی ئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] pičI'[y]il . نهمین سال از سالهای دوازدهگانۀ تقویم ترکی؛ سال میمون.
-
hand wrapping
لفافپیچی دستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بستهبندی دستی مواد غذایی با کاغذ یا دیگر مواد انعطافپذیر