کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچیدک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچیدک
لغتنامه دهخدا
پیچیدک . [ دَ ] (اِ) پیچیدج . پیچیدق . لوی . فیچیدق . و آن دردی است در شکم که عرب آنرا جساد گوید. (از تکملةالعین از تاج العروس ). و من گمان میکنم که پیچیدک التواء امعاء است .
-
جستوجو در متن
-
پیچیدق
لغتنامه دهخدا
پیچیدق . [ دَ ] (اِ) پیچیدج (رجوع بهمین کلمه شود). پیچیدک . ظاهراً صحیح «بیجیندق ». (تاج العروس ). معرب است .
-
پیچیدج
لغتنامه دهخدا
پیچیدج . [ دَ ] (اِ) پیچیدق . پیچیدک . بیجیذج . بیجیذق . لوی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب هشتم ازجزو چهارم از گفتار نخستین از کتاب ششم ، اندر حالی که بر مردم پدید آید که طبیبان آنرا اللوی گویند و پیچیدج نیز گویند). ظاهراً صحیح «بیجیذج » معرب است .
-
لوی
لغتنامه دهخدا
لوی . [ ل َوا ] (ع اِمص ) پیچش شکم و درد آن . (منتهی الارب ). پیچائی ناف . (مهذب الاسماء). بیجیذج (طب ). فیجیذق . پیچیدک . پیچیدج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب هشتم از جزء چهارم از گفتار نخستین از کتاب ششم ). علوز. علوص . بیماری که از بسیار خوردن و آشامی...
-
پیچیده
لغتنامه دهخدا
پیچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) درنوشته .لوله کرده . درنوردیده . نوشته . هر چیز که پیچیده باشد. (برهان ). || ملفوف . ملتوی . ملتوی به . لوی . رجوع به لوی شود. لفیف . (دهار). مطوی : بلیف خرما پیچیده خواهمت همه تن . منجیک .آنم که ضعیف و خسته تن می آیم جان...