کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچیده موی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلا له علف درهم پیچیده
دیکشنری فارسی به عربی
وسادة
-
مسیر پیچیده ای را طی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تعرج
-
جستوجو در متن
-
گرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - موی پیچیده . 2 - موی باف زنان ، موی پیچه .
-
تجعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taj'id پیچوتاب دادن موی؛ پیچیده ساختن موی سر.
-
جعد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) موی پیچیده ، موی تاب - دار.
-
تجعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taja''od ۱. پیچپیچ شدن موی سر.۲. پیچیده شدن موی.
-
مجعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moja''ad ویژگی موی پیچیده.
-
جعد
لغتنامه دهخدا
جعد. [ ج ِ ] (ع مص ) جعادت . جعودت . مرغولی . پیچیده و درهم بودن موی . شکنج داشتن موی .مجعد بودن موی . رجوع به جعادت و جعد و جعودت شود.
-
کورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kavars ۱. پیچوتاب مو.۲. موی پیچیده و مجعد؛ موی.۳. چرک تن یا جامه؛ کرس؛ کرسه.
-
کرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) موی پیچیده و پُرشکن . کُرسه و گروس هم گفته شده .
-
جعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ja'd ١. موی پیچیده و تابدار.٢. (صفت) [قدیمی] پیچیده و تابدار.
-
تکو
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - موی در هم پیچیده . 2 - نان روغنی .
-
گله
فرهنگ فارسی معین
(گُ لِ یا لَ) (اِ.) زلف پیچیده و مجعد زنان چون موی زنگی .
-
ضفیرة
لغتنامه دهخدا
ضفیرة. [ ض َ رَ ] (ع اِ) موی بافته .ج ، ضَفائِر. (منتهی الارب ). موی تافته . (دهار). موی تافته و بافته . (مهذب الاسماء). موی پیچیده و جمعکرده بر سر. (منتخب اللغات ). جعد بافته . (دهار). ذوآبه . یک لاغ گیسو. || ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
مجعد
لغتنامه دهخدا
مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) مرغول کننده موی را. (آنندراج ). آن که مرغول می کندموی را. (ناظم الاطباء). آن که موی را پیچیده کند.