کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچیده دنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیچیده شاخ
لغتنامه دهخدا
پیچیده شاخ . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دارای شاخ خمیده و پیچ پیچ : تیس مکعنب ؛تکه ٔ پیچیده شاخ . (منتهی الارب ). قچقاری پیچیده شاخ .
-
پیچیده کوهان
لغتنامه دهخدا
پیچیده کوهان . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دارای کوهانی نیک بررسته : علوف السنام ؛ پیچیده کوهان که گویی بچادر بسته . (منتهی الارب ).
-
پیچیده گردن
لغتنامه دهخدا
پیچیده گردن . [ دَ / دِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) قوی گردن .
-
پیچیده گوش
لغتنامه دهخدا
پیچیده گوش . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که گوش وی پیچانده باشند توبیخ را : به ذل غریبان بیمارتوش به اشک یتیمان پیچیده گوش .نظامی .
-
پیچیده گوشت
لغتنامه دهخدا
پیچیده گوشت . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) عضلانی . نیک بررسته . قوی .
-
پیچیده گیاه
لغتنامه دهخدا
پیچیده گیاه . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پرگیاه : اِجزاء؛ پیچیده گیاه شدن چراگاه . (منتهی الارب ). اجتشاش ؛ پیچیده گیاه شدن زمین . (منتهی الارب ).
-
پیچیده موی
لغتنامه دهخدا
پیچیده موی . [ دَ/ دِ ] (ص مرکب ) مرغول ؛ جعد. دارای موی بهم تافته .
-
پیچیده چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pičideče(a)šm کسی که چشم پیچیده دارد و سیاهی چشمش در جای اصلی خود نیست.
-
پیچیده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تشابک , عقد
-
چیز پیچیده
دیکشنری فارسی به عربی
لفة
-
convolute bedding
لایهبندی درهمپیچیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مجموعهلایههای بسیار درهمریخته که معمولاً به یک لایۀ خاص رسوب محدود میشوند
-
complex adaptive system
سامانۀ پیچیدۀ سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] سامانۀ پیچیدهای که در نتیجۀ تغییر در قوانین حاکم بر اجزا و عوامل پرشمار آن، ظرفیت سازگاری آن با محیط فراهم میشود اختـ . ساپسا CAS
-
complicated system
سامانۀ پیچیدهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] سامانهای که پیچیدهتر از آنچه هست انگاشته میشود، اما میتوان آن را براساس اجزای سازندهاش درک کرد
-
convolute lamination
برگلایگی درهمپیچیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ساختاری رسوبی شامل مجموعهای از چینهای ایستاده یا برگشته که شدتشان هم به سمت بالا و هم به سمت پایین در یک لایۀ خاص کاهش مییابد
-
نخ پیچیده بدور قرقره
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة