کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیچک
/pičak/
معنی
۱. گیاهی صحرایی با برگهای کوچک دندانهدار و گلهایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید، یا سرخ کمرنگ. بیشتر در کشتزارها میروید و روی زمین میخزد یا به گیاههای مجاور خود میپیچد و بالا میرود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک میکند.
۲. هرچیز پیچیده و گلولهشده از نخ، ابریشم، و مانند آن.
۳. انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bobbin, coil
-
جستوجوی دقیق
-
پیچک
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) 1 - گیاهی است رونده با برگ های ریز دندانه دار و گل هایی به رنگ سفید، آبی و بنفش که دور درختان یا گیاهان دیگر می پیچند و بالا می روند. 2 - هر چیز پیچیده شده و گلوله شده مانند گلولة نخ و ابریشم و ...
-
پیچک
لغتنامه دهخدا
پیچک . [ چ َ ] (اِ مصغر) پیچ کوچک . پیچ خرد. || (اِ مرکب ) پیچ . داردوست . کتوس (در بعضی نقاط شمالی ایران ) . مهربانک . عشق پیچان . قسمی لبلاب . انواع گلها که بر درخت یا ستونی پیچیده و بالا روند. نوع گیاهها که بر درختان برروند و زینتی باشند. نامی که ...
-
پیچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیچه› (زیستشناسی) pičak ۱. گیاهی صحرایی با برگهای کوچک دندانهدار و گلهایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید، یا سرخ کمرنگ. بیشتر در کشتزارها میروید و روی زمین میخزد یا به گیاههای مجاور خود میپیچد و بالا میرود و به هر گیاهی که بپیچد آن...
-
پیچک
دیکشنری فارسی به عربی
لبلاب , لولب
-
واژههای مشابه
-
Helix Nebula
سحابی پیچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] نزدیکترین سحابی سیارهنما که در صورت فلکی دلو قرار دارد متـ . سحابی آفتابگردان Sunflower Nebula
-
Convulvulus
پیچک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از پیچکیان غالباً علفی بالاروندۀ یک یا چندساله و بهندرت درختچهای چوبی به ارتفاع 30 سانتیمتر تا سه متر با حدود 250 گونه که پراکندگی جهانی دارند؛ بسیاری از گونههای این سرده علفهای هرز مزاحم محسوب میشوند، اما برخی...
-
eddy
پیچک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] عنصری از شاره که هویت و عمر خاص خود را دارد و انرژی خود را از شارش اصلی میگیرد
-
scroll 1
پیچک 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قسمت حلزونیشکل انتهای سرپنجه در سازهای خانوادۀ ویلن
-
cissoid
پیچکوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خمی به معادله y2(2a-x)=x3 در دستگاه مختصات دکارتی
-
لوچه پیچک
لغتنامه دهخدا
لوچه پیچک . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ چ َ ] (اِ مرکب ) دهن کجی .
-
پیچک محله
لغتنامه دهخدا
پیچک محله . [ چ َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) مرکز بلوک کتول در استرآباد. رجوع به پیچاک محله شود.
-
پیچ پیچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) pičpičak در کُشتی، فنی از کُشتی که کشتیگیر حریف را به پشت میکشد و از روی شانه بر زمین میزند؛ لنگسرکش.
-
پیچ پیچک
لهجه و گویش بختیاری
pič-pičak پیچک.
-
لوچه پیچک
لهجه و گویش تهرانی
دهن کجی و حرکت لبها، برای تمسخر