کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچه 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
roll 1
پیچه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کالایی با بستهبندی حلقوی
-
واژههای مشابه
-
عشق پیچه
لغتنامه دهخدا
عشق پیچه . [ ع ِ ق ِچ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عشق پیچان که نباتی است . (از غیاث اللغات ). رجوع به عشق پیچان شود.
-
cryogenic coil
زمپیچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیچهای که برای کاهش مقاومت الکتریکیاش آن را تا دماهای بسیار پایین سرد میکنند
-
coil
پیچه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] چند دور سیم پیچیدهشده که برای ایجاد خاصیت القایی در مدارهای الکتریکی به کار رود
-
helix
پیچه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خمی واقع بر یک استوانه یا مخروط که مولدهای استوانه یا مخروط را با زاویۀ ثابتی قطع میکند
-
induction coil
پیچۀ القا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مبدل افزایندۀ ولتاژ بالا که میتواند جریان مستقیم را به جریان متناوب تبدیل کند
-
balance coil
پیچۀ توازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] سیملولهای با هستۀ آهنی و پیچهای قابلتنظیم برای تبدیل مدار دوسیمی به مدار سهسیمی
-
conical helix
پیچۀ مخروطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] پیچهای که بر روی مخروط واقع باشد
-
دل پیچه
فرهنگ فارسی معین
(دِ. چِ) (اِمر.) 1 - احساس درد و پیچش در روده ها. 2 - اسهال ، شکم روش .
-
چادر پیچه
لغتنامه دهخدا
چادر پیچه . [ دَ / دُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چادر، حجاب زنان و پیچه ، نقاب آنان . پیچه . رجوع به پیچه شود.
-
دل پیچه
لغتنامه دهخدا
دل پیچه . [ دِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون . اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی . پیچ پیچش . پیچاک . زورپیچ . شکم پیچ . سحج . نستاک . سرقدم . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش . زور نشستن به معده ...
-
پیچه زدن
لغتنامه دهخدا
پیچه زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) روی بند مویینه بر روی آویختن . در نقاب مویین شدن . روبند زدن . پیچه به رخ آویختن .
-
پیچه باف
لغتنامه دهخدا
پیچه باف . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) آنکه پیچه بافد. آنکه روی بند مویینه بافد زنان را. || پیچه . عقاص .
-
پیچه بافی
لغتنامه دهخدا
پیچه بافی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) عمل پیچه باف . || (اِ مرکب ) محل بافتن پیچه .