کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچه باف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیچه سرایی
لغتنامه دهخدا
پیچه سرایی . [ چ َ / چ ِ س َ ] (حامص مرکب ) رمزگویی . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به پیچه شود.
-
پیچه کلا
لغتنامه دهخدا
پیچه کلا. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
-
پیچه لو
لغتنامه دهخدا
پیچه لو. [ چ َ ] (اِخ ) نام موضعی به کجور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 108 بخش انگلیسی ).
-
دل پیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دلپیچا› (پزشکی) delpiče بیماری اسهال و شکمروش با احساس درد و پیچش در رودهها.
-
دل پیچه
لهجه و گویش تهرانی
اسهال
-
cylindrical helix
پیچۀ استوانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] پیچهای که بر روی استوانه واقع باشد
-
unloaded line
خطِ بیپیچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خط انتقالی که پیچههای بارگذاری آن برداشته شده باشد
-
دل پیچه (زهیر)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: delpiča طاری: delpiča طامه ای: delpiča طرقی: delpičmun کشه ای: delpiča نطنزی: delpičeš
-
گیر سه پیچه
لهجه و گویش تهرانی
سخت پیله کردن
-
جستوجو در متن
-
گروس
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) موی پیچه . موی باف زنان .
-
گرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - موی پیچیده . 2 - موی باف زنان ، موی پیچه .
-
گروس
لغتنامه دهخدا
گروس . [ گ ُ ] (اِ) موی پیچه و موی باف زنان . (برهان ) (آنندراج ) : چو آورد چرخ از ستاره سپاه شب قیرگون شد گروس سیاه . اسدی .(در گرشاسب نامه ٔ اسدی چ حبیب یغمایی بصورت «گروس » آمده . رجوع به فهرست آن کتاب ص 491شود). رجوع به کرس شود. || چرک و ریم جامه...
-
کرس
لغتنامه دهخدا
کرس . [ ک ُ رَ ] (اِ) چرک و شوخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان ).ریم و چرک بر تن و جامه . (صحاح الفرس ) : سر بتاب از حسد وگفته ٔ پر مکر و فریب برکش از گردنت این جامه ٔ پر کرس و کریب . ناصرخ...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی از تنه که بین قفسه ٔ سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگا...