کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوندگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوندگری
لغتنامه دهخدا
پیوندگری . [ پ َ / پ ِ وَ گ َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن و موافقت نمودن . (آنندراج ). پیوندزنی . پیوسته گری .
-
جستوجو در متن
-
پیوسته گری
لغتنامه دهخدا
پیوسته گری . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن و موافقت نمودن را گویند. (برهان ). پیوندگری . (آنندراج ) : برده رضوان به بهشت از پی پیوسته گری از تو هر فضله که انداخته بستان پیرای .انوری .
-
بستان پیرا
لغتنامه دهخدا
بستان پیرا. [ ب ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بوستان پیرا. باغ پیرایش دهنده را گویند که باغبان باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). باغبان و باغ پیرایش دهنده را گویند که گیاههاو شاخه های خشک را زده از باغ بیرون ریزد. (انجمن آرا) (آنندراج ). باغبان . (رشیدی ). باغب...
-
پیرا
لغتنامه دهخدا
پیرا. (نف مرخم ) صفت فاعلی دائمی از پیراستن . مخفف پیراینده . پیراینده . که پیراید. یعنی کم کننده از چیزی برای زینت . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطه ٔ خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را ب...