کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیه آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیه دار
دیکشنری فارسی به عربی
دهن حيواني
-
پیه مانند
دیکشنری فارسی به عربی
دهن حيواني
-
پی، پیه
لهجه و گویش تهرانی
پیه و چربی
-
پیه د شور
لغتنامه دهخدا
پیه د شور. [ ی ِ دُ ش ِ ] (فرانسوی ، اِمرکب ) پایه ٔ جرّاثقال .
-
پیه ناک گردیدن
لغتنامه دهخدا
پیه ناک گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پرپیه شدن . دارای پیه گردیدن : فئم ؛ پیه ناک گردیدن سر کتف شتر. حقدت الناقة؛ پیه ناک گردید. (منتهی الارب ).
-
صلاح پیه سی
لغتنامه دهخدا
صلاح پیه سی . [ ص َ پ َ ی َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. در 30هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 30هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی . معتدل . سکنه ٔ آن 57 تن است . آب آن از رودخانه ٔ سلین چای و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل ...
-
چراغ پیه سوز
لغتنامه دهخدا
چراغ پیه سوز. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چراغ روغن چراغی . چراغی که سوخت آن از روغن پیه بود. قسمی چراغ دارای فتیله ٔ پنبه ای که فتیله ٔ آن درون روغن پیه باشد و با شعله ای کم نور سوزد و دود از آن خیزد. ابتدائی ترین نوع چراغ که از گ...
-
پی سوز، پیه سوز،
لهجه و گویش تهرانی
چراغ پیاله ای فتیله داربا روغن کرچک که دود میکند( ابزار مقنیها)
-
پیه به تن خوردن
لهجه و گویش تهرانی
رفتار نامناسب کسی را دیدن
-
جستوجو در متن
-
گوشتالود
لغتنامه دهخدا
گوشتالود. (ن مف مرکب ) گوشتالو. فربه . بسیارگوشت . پرگوشت . گوشت دار. گوشتناک : لکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که به تازی لحیم گویند نه شحیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و مردم فربه و گوشت آلود از دق دور باشد لیکن بیماریهای دیگرادا...
-
استرعاف
لغتنامه دهخدا
استرعاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص )چکانیدن پیه . گرفتن گداخته ٔ پیه . (منتهی الارب ). || پیشی گرفتن اسب و درگذشتن . در پیش شدن : استرعف الفرس . (منتهی الارب ). || خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (منتهی الارب ). خون برآوردن .
-
چرب شدن
لغتنامه دهخدا
چرب شدن . [چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرروغن شدن . باروغن شدن . روغندار شدن . || زیاد شدن . اضافه شدن . فزون شدن . بیشتر شدن وزن چیزی . || روغن آلود شدن جائی یا چیزی . ناپاک و کثیف شدن . بچربی آلوده شدن . || چاق و فربه شدن . پیه دار و چربی دار شدن .
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...
-
جگر
لغتنامه دهخدا
جگر. [ ج ِ گ َ ] (اِ) کبد. (برهان ) (آنندراج ) (بهارعجم ). جزئی است از اجزای بدن انسان و حیوان که در داخل شکم است و متصل به دل و شش . (فرهنگ نظام ). محل قوت طبیعی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). غذا یافتن اندامها و پرورش تن بدوست از بهر آنکه غذای راستین...