کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیهی
لغتنامه دهخدا
پیهی . (ص نسبی ) منسوب به پیه . از پیه .- شمع پیهی ؛ شمعی که از پیه ساخته باشند.
-
جستوجو در متن
-
گرده پیه
لغتنامه دهخدا
گرده پیه . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پیهی باشد بر روی کلیه ها. فروقه . (منتهی الارب ).
-
لف و لوف
لغتنامه دهخدا
لف و لوف . [ ل َ ف ُ] (ص مرکب ، از اتباع ) (در صفت گوشت ) گوشتی و پیهی که در درون هوای بسیار دارد. گوشت کم وزن و میان تهی .
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن . [ ع ِ ] (ع اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ). مثل و نظیر. (اقرب الموارد). || پیه . (منتهی الارب ). شحم . (اقرب الموارد). ج ، أعسان . (منتهی الارب ): سمنت الدابة علی عسن ؛ آن چهارپا بر شحم و پیهی که پیش ازین بوده است فربه گشت . (از اقرب الموارد)...
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن . [ ع ُ ] (ع اِ) فربهی و پیه . (منتهی الارب ). سمن و شحم . (اقرب الموارد). || پیه دیرینه . (منتهی الارب ): سمنت الدابة علی عسن ؛ آن چارپا بر شحم و پیهی که پیش ازین بوده است ، فربه گشت . (از اقرب الموارد). || همتا و مانند. (منتهی الارب ).
-
درخت پیه
لغتنامه دهخدا
درخت پیه . [ دِ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا درخت دنبه . نام عمومی چندین درخت از تیره ٔ فرفیون ها که دارای پیه گیاهی هستند. پوشش دانه ٔ درخت پیه چینی پیهی دارد که از آن شمع و صابون میسازند. جوزهای درخت پیه استوائی نیز دارای چربی خاصی است که ب...
-
پاشنه گزک
لغتنامه دهخدا
پاشنه گزک . [ ن َ / ن ِ گ َ زَ ] (اِ مرکب ) پاشنه گز. جنبنده ای باشد چون نیم کره ٔ سیاه نزدیک چندِ نیم گردکانی و پایهای ریزه دارد و پشت وی مدوّر است چون سپری و سیاهی او از جعل کمتر است و چون در زیر پای یا سنگی پخش شود درون آن همه چون پیهی سفید باشد و...
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن . [ ع ُس ُ ] (ع مص ) گواریدن آب و علف و درخوردن آن در ستور. (منتهی الارب ). گوارائی آب و علف و درخور آن برای ستور. (ناظم الاطباء). سود رساندن علف برای چارپا. (ازاقرب الموارد). || (اِ) پیه کهنه . (غیاث اللغات ). پیه دیرینه . (منتهی الارب ). شحم قد...
-
پیه سوز
لغتنامه دهخدا
پیه سوز. (اِ مرکب ) پایه ٔ چراغی از سفال یا از مس و امثال آن که پیه یا روغن کرچک یا بزرک در آن ریختندی با فتیله ای از پنبه . پایه ٔ مسین و برآن چراغی سفالین و درآن چراغ روغن کرچک یا بزرک و پلیته ای که بشب می افروختند. ظرفی که در آن پیه سوزند. (آنندرا...
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) پیه خرما. (منتهی الارب ). پیه خرمابن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جمارالنخل و هو شحم النخل . (از اقرب الموارد). || سخت از پیه خرما. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشن از پیه خرما. (ازاقرب الموارد)....
-
الیة
لغتنامه دهخدا
الیة. [ اَل ْ ی َ ] (ع اِ) دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین . ج ، اَلیات ، اَلایا. تثنیه ٔ آن اَلیان بی تاء. (منتهی الارب ). گوشت یا پیهی که بر عَجُز گرد آید. (از بحر الجواهر). عجیزة. (اقرب الموارد). || گوشت بن انگشت نر. (منتهی الارب ). گوشتی که در ضره ...
-
حمارقبان
لغتنامه دهخدا
حمارقبان . [ ح ِ ق َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) جنبنده ٔ کوچکی است . (اقرب الموارد). کرمی است که پاهای بسیار دارد و بفارسی خرک گویند. (منتهی الارب ). ج ، حُمُرقبان . نوعی از ملخ گیاهی است . (صراح ). خرک خاکی .(بحر الجواهر). پاشنه گز. (خواص الحیوان ). پاشنه...
-
شرناق
لغتنامه دهخدا
شرناق . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) جسمی شحمی که در پلک بالایین چشم پیدا گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (از قانون ابن سینا ص 69). اوراطیس . (بحر الجواهر). جسمی فزونی است همچو پیهی که با عصب بافته شده باشد و غشاء اندر روی کشیده بر ظا...
-
شمع
لغتنامه دهخدا
شمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ابومونس . (از منتهی الارب ) (ده...