کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیماینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیماینده
/peymāyande/
معنی
۱. اندازهگیرنده.
۲. وزنکننده؛ پیمانهکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیماینده
فرهنگ فارسی معین
(پِ یَ دِ) (ص فا.) 1 - وزن کننده . 2 - نوشنده ، آشامنده .
-
پیماینده
لغتنامه دهخدا
پیماینده . [ پ َ / پ ِ ما ی َ دَ / دِ ] (نف ) که پیماید. که طی کند: هرگاه که اندازه ای دیگر اندازه ها را بپیماید بارها و او را سپری کند چنانک چیزی نماند، آن پیماینده را جذر خوانند. (التفهیم ). || که آشامد و نوشد (شراب و جز آن را). || که اندازه گیرد. ...
-
پیماینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) peymāyande ۱. اندازهگیرنده.۲. وزنکننده؛ پیمانهکننده.
-
پیماینده
واژهنامه آزاد
وزن کننده
-
جستوجو در متن
-
مساح
واژگان مترادف و متضاد
زمینپیما، پیماینده، مساحتکننده، مساحتگر
-
مرحله پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] marhalepa(e)ymā مرحلهپیماینده؛ طیکنندۀ مراحل.
-
مکایل
لغتنامه دهخدا
مکایل . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) پیماینده و آنکه پیمانه می کند. (ناظم الاطباء). با یکدیگر پیماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایلة شود.
-
کیال
فرهنگ فارسی معین
(ک یّ) [ ع . ] (ص .) پیمانه کننده ، کیلی پیماینده .
-
پیمایندگی
لغتنامه دهخدا
پیمایندگی . [ پ َ / پ ِ ما ی َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیماینده .
-
کیال
لغتنامه دهخدا
کیال . [ ک َی ْ یا ] (ع ص ) پیماینده . (منتهی الارب ). پیماینده و پیمانه کننده . (ناظم الاطباء). پیماینده و چیزی را به پیمانه پیمایش کننده . (غیاث ). آنکه حرفه ٔ او پیمودن طعام باشد. (از اقرب الموارد). کیل پیما. پیماینده ٔ کیل . کیل پیماینده . آنکه ش...
-
هطاء
لغتنامه دهخدا
هطاء. [ هََ طْ طا ] (ع ص ) مؤنث اَهَطّ است . (منتهی الارب ). شتر راه پیماینده ٔ صبور. (اقرب الموارد). رجوع به اهط شود.
-
راه پیما
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (ص فا.) 1 - راه پیماینده ، راه رونده . 2 - مسافر. 3 - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .
-
پیمایشگر
لغتنامه دهخدا
پیمایشگر. [ پ َ / پ ِ ما ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) اندازه گیر. پیماینده . || مَسّاح . || مهندس .
-
متکایل
لغتنامه دهخدا
متکایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ). || به یکدیگر پیماینده . (آنندراج ). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از...