کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیمای
لغتنامه دهخدا
پیمای . [ پ َ/ پ ِ ] (نف مرخم ) پیما. پیماینده . طی کننده . چون : آسمان پیمای . بحرپیمای . (آنندراج ). بادیه پیمای . دشت پیمای ، راه پیمای ، رودپیمای . (آنندراج ). زمین پیمای . ملک پیمای . محیطپیمای : چون دایره گر محیطپیمای شوی چون نقطه اگر ساکن یکجا...
-
واژههای مشابه
-
گردون پیمای
لغتنامه دهخدا
گردون پیمای . [ گ َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آسمان پیماینده : و خورشید عالم آرای گردون پیمای که شاه ستارگان و خسرو سیارگان است . (سندبادنامه ص 184).
-
زمین پیمای
لغتنامه دهخدا
زمین پیمای . [ زَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) مساح . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات ) (ربنجی ) (ناظم الاطباء). کنایه از مساح باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : عمران گفت : اصلحک اﷲ تو بدو مساح و زمین پیمای بر من حکم می کنی ... ولیک...
-
ولایت پیمای
لغتنامه دهخدا
ولایت پیمای . [ وَ / وِ ی َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) پیماینده ٔ ولایت . طی کننده ٔ ولایت : اسب او را چه لقب ساخته اندمملکت گیر و ولایت پیمای .فرخی .
-
جهان پیمای
لغتنامه دهخدا
جهان پیمای . [ج َ هام ْ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) جهان پیما : چو بنا شاد گشت از گنج بردن جهان پیمای شد در رنج بردن .نظامی .
-
درم پیمای
لغتنامه دهخدا
درم پیمای . [ دِ رَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) درم پیماینده . وَزّان . درم سنج . سنجنده . وزن کننده . شمارنده ٔ درم : بطَرْف دیگر بگذر که خازنش بینی نشسته از پی بخشیدنش درم پیمای .فرخی .
-
راه پیمای
لغتنامه دهخدا
راه پیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیما. راه پیماینده . رونده ٔ راه . که راه طی کند. که راه پیماید. که راه رود. راهرو : کعبه صفتند و راه پیماباور کنی که آسمان و ماهند. خاقانی .و رجوع به راه پیما شود.
-
شب پیمای
لغتنامه دهخدا
شب پیمای . [ ش َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) شب پیما. آنکه در شب راه رود. که شب پیمایی کند. || کنایه از شب بیدار. (برهان ). شب بیدار و بی خواب . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : ما به فریاد آمدیم از ناله ٔ شبهای خویش پرسشی میکن ز رنجوران شب پیمای خویش . کمال ...
-
فلک پیمای
لغتنامه دهخدا
فلک پیمای . [ ف َ ل َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) فلک پیما. رجوع به فلک پیما شود.
-
می پیمای
لغتنامه دهخدا
می پیمای . [ م َ / م ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )می خوار. (آنندراج ). می پیما. می پیماینده . باده پیما.که با کس یا کسان به باده گساری پردازد : ز می خوردن ندارم انبساطی در آن بزمی که می پیمای من نیست .ابونصر نصیرای بدخشانی .
-
لاف پیمای
لغتنامه دهخدا
لاف پیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) لاف زن : مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان ز خاموشان طلب کن نسخه ٔ درد سرخود را.دانش (از آنندراج ).
-
اشک پیمای
لغتنامه دهخدا
اشک پیمای . [ اَپ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) اشکبار. اشک ریزان : غم رفتگان در دلم جای کرددو چشم مرا اشک پیمای کرد.نظامی .
-
باده پیمای
لغتنامه دهخدا
باده پیمای . [ دَ / دِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) باده خوار. شرابخوار. (آنندراج ) : من از رنگ صلاح آن دم بخون دل بشستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد. حافظ.رجوع به باده پیما شود. || یک قسم ناخوشی . (ناظم الاطباء).
-
بادیه پیمای
لغتنامه دهخدا
بادیه پیمای . [ ی َ / ی ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آنکه بادیه پیماید. رونده ٔ در بادیه . صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است . نورالدین ظهوری گوید : جرس محمل مقصود چنین نغمه سرابه ثنای قدم بادیه پیمای من است . (از آنندراج ).صیدگری بود عجب تیزبین با...