کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمان و پیمانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیمان و پیمانه
فرهنگ گنجواژه
عهد و عهدشکنی.
-
واژههای مشابه
-
نیک پیمان
لغتنامه دهخدا
نیک پیمان . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نکوعهد. وفادار.
-
سخت پیمان
لغتنامه دهخدا
سخت پیمان . [ س َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن : سخت پیمان بود در دین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست شرط یارانست کز پیوند یارش نگسلد.سعدی .
-
cost-plus-percentage of cost contrat, CPPC contract
پیمان درصدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] نوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن درصدی از هزینه است
-
lump sum contract, fixed price 1
پیمان مقطوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] نوعی پیمان با قیمت کل ثابت برای یک محدودۀ کاری مشخص، که ممکن است مشوقهایی برای دستیابی به اهداف پروژه یا فراتر از آن نیز به همراه داشته باشد
-
پیمان کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کسی که انجام دادن کاری را در برابر گرفتن پول معینی به عهده می گیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی .
-
پیمان نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) تعهدنامه ، عهدنامه . (فره ).
-
هم پیمان
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ یا پِ) (ص .) کسی که با دیگری عهدی بسته ، هم عهد.
-
پیمان گسیختن
لغتنامه دهخدا
پیمان گسیختن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان گسلیدن . || شکسته شدن عهد : وفا از که جوید که پیمان گسیخت خراج از که خواهد که دهقان گریخت .سعدی .
-
پیمان نهادن
لغتنامه دهخدا
پیمان نهادن . [ پ َ / پ ِ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) شرط کردن . عهد کردن : نهاده ست پیمان که هرک این کمان کشد، دختر او را دهم بی گمان . اسدی .گر غزوه را پیمان نهی بر جای کفر ایمان نهی سی پاره ٔ قرآن نهی در هند بر جای وثن .ظهوری (از آنندراج ).
-
پیمان شکنی
لغتنامه دهخدا
پیمان شکنی . [ پ َ / پ ِ ش ِک َ ] (حامص مرکب ) عمل پیمان شکن . نقض عهد. نگاه نداشتن . عهد بسته . زنهار خواری . خلف عهد. غدر. خیانت .
-
پیمان گسل
لغتنامه دهخدا
پیمان گسل . [ پ َ / پ ِ گ ُ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه بر عهد خود ثابت نباشد. (آنندراج ). پیمان شکن . ناقض عهد. خلاف عهد کننده :دلبندم آن پیمان گسل ، منظورچشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان ، کز دل ببرد آرام را. سعدی .فریب وعده ٔ او گرچه صائب بارها خوردم هما...
-
پیمان گسلی
لغتنامه دهخدا
پیمان گسلی . [ پ َ / پ ِ گ ُ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل پیمان گسل . نقض عهد. پیمان شکنی . خلف وعده .
-
پیمان نامه
لغتنامه دهخدا
پیمان نامه . [ پ َ / پ ِ ما م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) تعهدنامه . (از لغات مصوب فرهنگستان ). عهدنامه .