کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیمانه
/peymāne/
معنی
۱. ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند.
۲. ساغر؛ پیاله؛ قدح شرابخوری؛ جام شراب.
۳. (تصوف) چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند؛ دل عارف: ◻︎ مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ: ۸۵۰).
۴. [قدیمی] ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند: پیمانهٴ نفت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جام، ساغر، صراحی، صراحی، قدح
۲. اندازه، کیل، کیله، معیار
فعل
بن گذشته: پیمانه زد
بن حال: پیمانه زن
دیکشنری
gauge, measure, measurement, module, scale
-
جستوجوی دقیق
-
پیمانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: peymāne) هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازهگیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود ؛ (در قدیم) جام شراب ؛ (در قدیم) (به مجاز) شراب.
-
پیمانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. جام، ساغر، صراحی، صراحی، قدح ۲. اندازه، کیل، کیله، معیار
-
drink 1
پیمانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] حجمی از نوشیدنی الکی که حاوی مقدار مشخص و معینی از الکل است متـ . پیمانۀ معیار standard drink
-
پیمانه
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ نِ) (اِمر.) 1 - ظرفی برای اندازه گیری غلات ، مایعات و ... 2 - جام شراب . 3 - مجازاً، شراب ، نوشیدنی .
-
پیمانه
لغتنامه دهخدا
پیمانه . [ پ َ/ پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان ). منا. صاع . صواع . کیله . معیار. عدل .مکیل . مکیله . مقلد. (منتهی الارب ). صوع . مده . کیل . مکیال . قفیز. (دهار). صا...
-
پیمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patmānak] peymāne ۱. ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند.۲. ساغر؛ پیاله؛ قدح شرابخوری؛ جام شراب.۳. (تصوف) چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند؛ دل عارف: ◻︎ مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پی...
-
پیمانه
دیکشنری فارسی به عربی
بوشل , وحدة
-
پیمانه
واژهنامه آزاد
پیاله ی شراب
-
واژههای مشابه
-
pressure gage/ pressure gauge
پیمانۀ فشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وسیلهای که با آن فشار شارۀ محصور در محفظه را اندازهگیری میکنند متـ . فشارسنج 3
-
standard drink
پیمانۀ معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← پیمانه
-
پیمانه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (ص فا.) شرابخوار، باده گسار.
-
پیمانه گسار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) شراب خوار، باده نوش .
-
پیمانه ٔ آفتاب
لغتنامه دهخدا
پیمانه ٔ آفتاب . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) پیمانه ای که همچون آفتاب است در اضأت نور یا پیمانه ای که اطفای حرارت آفتاب بدان توان کرد. (آنندراج ) : ز خاکی که از سایه ات یافت آب توان ساخت پیمانه ٔ آفتاب .کلیم (از آنندراج ).
-
پیمانه آشامیدن
لغتنامه دهخدا
پیمانه آشامیدن . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . باده نوشیدن : چو آشامیدم این پیمانه را پاک درافتادم ز مستی بر سر خاک .(گلشن راز).