کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیل خوردگی موضعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
galvanic cell
پیل گالوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی پیل برقکافتی که با واکنش شیمیایی انرژی الکتریکی تولید میکند
-
voltaic pile
پیل ولتا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیل الکتریکی شامل دو الکترود فلزی ناهمجنس که در یک محلول برقکاف غوطهور باشد
-
آیینة پیل
فرهنگ فارسی معین
( ~ء ) (اِمر.) 1 - طبل یا دُهُل بزرگ که آن را بر پیل می نواختند. 2 - جرس و زنگی که بر پیل می آویختند.
-
پیل افکندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ دَ) (مص م .) 1 - کنایه از: عاجز کردن . 2 - ترک غرور کردن .
-
پیل اوژن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ژَ) (ص فا.) پیل افکن ، پیل کش .
-
پیل افکن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ) (ص فا.) کنایه از: مرد نیرومند و شجاع .
-
پیل بار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود.
-
پیل پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) قدح بزرگ شرابخوری .
-
پیل سم
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص مر.)1 - سم ستبر و درشت و محکم . 2 - اسبی که سم های بزرگ و ستبر دارد.
-
پیل عماری
فرهنگ فارسی معین
(لِ عِ) (اِمر.) 1 - پیلی که با آن کجاوه را حمل کنند، 2 - کنایه از: رام و مطیع .
-
پیل مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) بوقلمون .
-
زنده پیل
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) [ په . ] (اِمر.) فیل بزرگ .
-
آینه ٔ پیل
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ پیل . [ی ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دهل یا طبل بزرگ که آن را بر پیل مینواخته اند. و بعضی گفته اند جرس و درای و زنگ است که بر پیل آویزند : از ابر پیل سازم و از باد پیلوان وز بانگ رعد آینه ٔ پیل بی شمار. منوچهری .چون بلشکرگه او آ...
-
آیینه ٔ پیل
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ پیل . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آینه ٔ پیل : ز آیینه ٔ پیل و هندی درای خروش و نوا رفته تا دور جای . شمسی (یوسف و زلیخا).ز آیینه ٔ پیل و زنگ شترصدف را شبه رست بر جای دُر. نظامی .شغبهای آیینه ٔ پیل مست همه شانه بر پشت پیلان گسس...
-
پیل آبکش
لغتنامه دهخدا
پیل آبکش . [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از ابر. (آنندراج ). ابر سیاه باران بار. (انجمن آرا). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 23 شود.