کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلَه دِنُّون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلَه دِنُّون
لهجه و گویش بختیاری
pila-dennun پیله دندان، تورم بخشى از صورت به سبب چرک کردن دندان.
-
واژههای مشابه
-
پیله
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابریشم، کرمابریشم ۲. آماس، ورم ۳. اصرار، تاکید ۴. توبره، خریطه ۵. طبله، عطردان ۶. تعرض، عداوت، کینه ۷. حقه، کلک، نادرستی، نیرنگ ۸. دارو، دوا ۹. تنش، تنیدن
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - محفظه ای که کرم ابریشم و بعضی حشرات دیگر با لعاب دهان خود، دور خود درست می کنند و پس از طی کردن دورة د گردیسی و بالغ شدن ، از آن خارج می شوند.
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) 1 - چرک و ورم کردن پای دندان ، آبسه . 2 - جوش مانندی که در پلک چشم بوجود می آید.
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) (عا.) کینه ، عداوت .
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) دارو، دوا.
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم که کرم ...
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) البیهن . (نشوءاللغه ص 94). نسترن .
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 5 هزارگزی شمال راه سنندج . کوهستان ، سردسیر. دارای 80 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی آن زراعت و گله داری و...
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فیله، فیلجه، فیلق، پله› (زیستشناسی) pile پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود میتند و در میان آن محصور میشود. پیلهها را به ترتیب مخصوصی گرم میکنند و میریسند تا ابریشم به دست آید.
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) pile چرک و ورم که در پای دندان پیدا شود؛ آبسه.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) ورم کردن لثه؛ چرک و ورم کردن پای دندان.
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] pile پافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن؛ اصرار کردن.
-
پیله
دیکشنری فارسی به عربی
شرنقة
-
پیله
لهجه و گویش تهرانی
پلک چشم