کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیل
/pil/
معنی
= فیل
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. فیل
۲. انباره، باتری، قوه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. فیل ۲. انباره، باتری، قوه
-
cell 1
پیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] وسیلهای شامل محلول برقکاف و دو الکترود که ولتاژ معینی تولید میکند
-
پیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - فیل . 2 - یکی از مهره های شطرنج به شکل فیل .
-
پیل
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) دستگاهی که نیروی حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی را به صورت الکتریستة جاری درمی آورد.
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِ) (از سانسکریت ) قسمتی از دایره .
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِ) فیل .کلثوم . مَرْدی ̍. عرداد. (منتهی الارب ). بر وزن و معنی فیل است . (آنندراج ). رجوع به فیل شود : نیل دهنده تویی بگاه عطیت پیل دمنده بگاه کینه گزاری . رودکی .و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان ) جانوران گوناگونند چون ، پیل و گرگ و طاو...
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِ) تلفظی از پول در لهجه ٔ لری : اگر زاقی کنی زیقی کنی پیل دادم میخورمت .
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِخ ) رابرت . سیاستمدار انگلیسی . متولد در چمبرهل بسال 1788م . وی چندبار نخست وزیر گردید و کاتولیک ها را از قیمومت دولت خارج ساخت و حزب محافظه کار را تشکیل کرد و مالیات را منظم گردانید و بسال 1846 طرح قانونی الغاء حقوق گمرکی گندم را بتصویب مجل...
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِخ ) دروازه یا معبری نزدیک کیلیکیه . (ایران باستان ج 2 ص 1286).
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِخ ) نام شهری بجانب چپ فرات . (ایران باستان ج 2 ص 1008).
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِخ ) نام موضعی به نور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 111).
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِخ ) نام موضعی حدود اترار. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 532).
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (ص ) (گیلکی : پیله ) بزرگ . || نامی از نامها در گیلان و مازندران : پیل آغا.
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (فرانسوی ، اِ) ظرفی دارای نمک یا اسید یا باز با دو میله ٔ غیرهمجنس (مثبت و منفی ) تولید الکتریسیته را. در اصطلاح فیزیک ، اسبابی که نیروی حاصل از فعل و انفعال شیمیائی را بصورت الکتریسیته ٔ جاری درمی آورد؛ از اقسام آن پیل ولتا، پیل لکلانشه ، پیل ...
-
پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pīl] (زیستشناسی) [قدیمی] pil = فیل