کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیغمبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیغمبر
/peyqāmbar/
معنی
۱. هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی، و یا بهواسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند؛ پیغامبر؛ پیامبر؛ پیمبر.
۲. آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد. Δ برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بودهاند، مانند یونس نسبت به موسی.
〈 پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. Δ پیغمبران اولوالعزم پنج تن بودهاند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و محمد که آخرین پیغمبران است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رسول، مرسل، نبی، وخشور
دیکشنری
prophet
-
جستوجوی دقیق
-
پیغمبر
واژگان مترادف و متضاد
رسول، مرسل، نبی، وخشور
-
پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
(پِ غَ بَ) (ص فا.) نک پیامبر.
-
پیغمبر
لغتنامه دهخدا
پیغمبر. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) (اشموئیل پیغمبر) دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه . واقع در 24 هزارگزی مرکز بخش و 18 هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و سردسیر دارای 276 تن سکنه . آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات . شغل اهالی آن زراعت . راه آنجا مالرو...
-
پیغمبر
لغتنامه دهخدا
پیغمبر. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 14 هزارگزی جنوب علیشاه عوض و 7 هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن رباط کریم . در جلگه و معتدل و دارای 158 تن سکنه . آب آنجا از قنات محصول آن غلات و باغات انگور. شغل اهالی آنجا زر...
-
پیغمبر
لغتنامه دهخدا
پیغمبر. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (نف مرکب ) پیغام برنده . پیغامبر. رسول . نبی . فرستاده ٔ خدا. وخشور. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پیامبر. پیمبر. نذیر. (منتهی الارب ) : بشاه جهان [گشتاسپ ] گفت [زرتشت ] پیغمبرم ترا سوی یزدان همی رهبرم . دقیقی .چنین گفت...
-
پیغمبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) peyqāmbar ۱. هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی، و یا بهواسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند؛ پیغامبر؛ پیامبر؛ پیمبر.۲. آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد. &Delta...
-
پیغمبر
دیکشنری فارسی به عربی
نبي
-
پیغمبر
واژهنامه آزاد
پیامبر، نبی.
-
واژههای مشابه
-
شاعر پیغمبر
لغتنامه دهخدا
شاعر پیغمبر. [ ع ِ رِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) حسان بن ثابت . رجوع به شاعرالنبی و شاعر رسول اﷲ شود.
-
صالح پیغمبر
لغتنامه دهخدا
صالح پیغمبر. [ل ِ ح ِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) وی پیغمبر ثمود است . صاحب تاریخ گزیده نسب او را چنین نویسد: صالح بن آسف بن عبیدبن ناحج بن خادربن ثمودبن حاثربن ادهم بن سام بن نوح . در ترجمه ٔ تاریخ طبری گوید صالح از فرزندان سام بن نوح است و این گروه ...
-
اصحاب پیغمبر
لغتنامه دهخدا
اصحاب پیغمبر. [ اَ ب ِ پ َ غ َ ب َ ] (اِخ ) اصحاب پیغمبر و ائمه علیهم السلام کسانی را گویند که درک فیض و خدمت آن بزرگواران را کرده باشند. (ناظم الاطباء). صحابه ٔ رسول (ص ). اصحاب رسول . رجوع به صحابه و اصحاب رسول شود.
-
حربه ٔ پیغمبر
لغتنامه دهخدا
حربه ٔ پیغمبر. [ ح َب َ ی ِ پ َ غ َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حربه ٔ نجاشی شود.
-
جرجیس پیغمبر
لغتنامه دهخدا
جرجیس پیغمبر. [ ج ِ س ِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) همان جرجیس معروف پیغمبر بنی اسرائیل است . رجوع به جرجیس شود.
-
داود پیغمبر
لغتنامه دهخدا
داود پیغمبر. [ وو پ َ غ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 68هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 19هزارگزی باختر راه شوسه ٔ شاه زند به ازنا. دارای 401 سکنه . آب آن از قنات و چاه . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی...