کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشضرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
weak beat
ضرب ضعیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ضرب دوم و چهارم در میزانهای چهارضربی، ضرب دوم و سوم در میزانهای سهضربی و ضرب دوم در میزانهای دوضربی
-
strong beat, accented beat, down beat
ضرب قوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نخستین ضرب هر میزان و سومین ضرب میزانهای چهارضربی
-
logical product
ضرب منطقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← ترکیب عطفی
-
ضرب کردن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) دریدن ، شکافتن . 2 - انجام دادن عمل ضرب .
-
ضرب الاجل
فرهنگ فارسی معین
( ضَ بُ لْ . ا َ جَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) وقت تعیین کردن . 2 - (اِ.) در فارسی پا یان مهلت و مدت معین .
-
ضرب المثل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ ثَ) [ ع . ] (مص ل .) مَثل زدن ، مثل آوردن .
-
شش ضرب
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ضَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - شش ضرب نتیجة خوب . 2 - (کن .) گوهر. 3 - زر، طلا. 4 - مشک . 5 - شکر. 6 - عسل . 7 - میوه .
-
جدول ضرب
لغتنامه دهخدا
جدول ضرب . [ ج َدْ وَ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) یا جدول فیثاغورس . همان جدول معروف است که در حساب بکار میرود و آن بشکل شبکه ای است که بوسیله ٔ رسم خطوط متوازی و متقاطع حاصل ، و اعداد یک تاده در خانه های آن بصورتی که از ضرب اعداد در هم حاصل می...
-
دو ضرب
لغتنامه دهخدا
دو ضرب . [ دُ ض َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضرب دو نوبت . دوضربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوضربه شود.
-
سراچه ٔ ضرب
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ ضرب . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) دارالضرب را گویند که ضرابخانه باشد. (برهان ). جایی که طلا و نقره را مسکوک گردانند. (آنندراج ).
-
شش ضرب
لغتنامه دهخدا
شش ضرب . [ ش َ / ش ِ ض َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) یک نوع داوی در بازی نرد. (ناظم الاطباء). || شش بازی نرد که پیاپی از حریف برند. (ناظم الاطباء). به اصطلاح نرادان شش بازی را گویند که پیاپی از حریف ببرد و بعضی گویند که داو شش زده بازی از حریف ببرد. (آ...
-
ضرب خوردن
لغتنامه دهخدا
ضرب خوردن . [ ض َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه و آسیب دیدن .
-
ضرب دیدن
لغتنامه دهخدا
ضرب دیدن . [ ض َ دی دَ ] (مص مرکب ) صدمه خوردن . آسیب دیدن .
-
ضرب زدن
لغتنامه دهخدا
ضرب زدن . [ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به بسیاری کار یا رفتار داشتن ستور یا کسی را.
-
ضرب گرفتن
لغتنامه دهخدا
ضرب گرفتن . [ ض َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) طبل زدن اصولدار مطربان و ورزشکاران . اصول نگاه داشتن با دورویه و ضرب و نقاره و طبل و امثال آن .