کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشآ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اِ ] (حرف ) همزه ٔ مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت : براهیم و ابراهیم : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون نیک بنگری همه شاگرد آزرند. ناصرخسرو.علی بِن ْ براهیم از شهر موصل بی...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اُ ] (حرف ) همزه ٔمضمومه . در کلمات ذیل گاه همزه ٔ مضمومه حذف شود: ستخوان ، بجای استخوان : آنگه بیکی چرخشت اندر فکندْشان بر پشت لگد بیست هزاران بزندْشان رگها ببردْشان ستخوانها بکندْشان پشت و سر و پهلوی بهم درشکندْشان . منوچهری .پوست هر یک بفکند ...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل این کلمه الاه (اله ) بود، الف و لام تعریف بدان درآمد و همزه بجهت تخفیف افتاد و «اﷲ» گردید....
-
اً
لغتنامه دهخدا
اً.[ -ََن ْ ] (ع پسوند) علامت نصب در زبان عرب . تا: ابداً؛ تا ابد. || از: اصلاً؛ از اصل . || علی الَ : غفلتاً؛ علی الغفله . || از روی : ارفاقاً؛ از روی ارفاق . لطفاً؛ از روی لطف . علماً؛ از روی علم . تفضلاً؛ از روی تفضل . || بالَ : فرضاً؛ بالفرض . ||...
-
آ
لهجه و گویش گنابادی
a در گویش گنابادی یعنی بله ، اوکی ، فهمیدم ، متوجه شدم ، درک میکنم ، حواسم هست (حرف آ در تلفظ کشیده میشود ). آ همچنین نشانه فهمیدن در گویش گنابادی است.
-
اِ
لهجه و گویش گنابادی
e در گویش گنابادی یعنی ای وای ، آخ ، اِیْ
-
اَ
لهجه و گویش تهرانی
یک. الک دولک، النگ و دولنگ،اکِر دوکِر
-
اُ
لهجه و گویش تهرانی
آب، در اویار، اوروت، اوروت کردن، عود لاجان
-
ا ا
لغتنامه دهخدا
ا ا. [ اِ اِ ] (اِ) در زبان کودکان شیرخواره عَذَرَه . اِاِنه . کِه کِه ، تعبیری است مَثلی . و معنی آنکه هر دو صورت امر بد و مکروه است .
-
provitamin A
پیشویتامین آ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مادهای که به ویتامین آ تبدیل میشود
-
پیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. سابق، قبل ۲. فراپیش، قبل، قدام ۳. برابر، روبرو، مقابل ۴. زی، نزد ۵. گذشته، ماضی ۶. شاخهنخل ۷. جلو، پیشرو ۸. کنار، پهلو، نزدیک ۹. سمت، سو، طرف ≠ بعد، پس، پشت، عقب
-
پیش
فرهنگ فارسی معین
قدم (قَ دَ) (ص مر.) آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند.
-
پیش
فرهنگ فارسی معین
1 - (ق .) جلو، قبل ، قدام . 2 - پس ، بعد. 3 - (حراض .) نزد. 4 - سوی ، طرف . 5 - (اِ.) یکی از سه حرکت حروف ؛ ضمه .
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشیدی لیف خرما، اما در اکثر نسخ پیشن و پیشند است . (انجمن آرا). عباب . || پیس . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) ساحل . کنار : بیامد تهمتن به توران زمین خرامید تا پیش دریای چین . فردوسی .ز خرگاه تا پیش دریای چین ترا بخشم و گنج ایران زمین . فردوسی .ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین . فردوسی .به گستهم نوذر سپرد آن زمین ز قچقار تا پیش دری...