کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشآ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
appoggiatura
پیشآ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] 1. نغمۀ ناملایم از یک آکورد که در ضرب قوی ظاهر میشود و بهصورت بالارونده یا پایینرونده بر روی نغمۀ ملایمِ ضربِ نسبتاً ضعیفتر همان آکورد حل میشود 2. یک نت زینت که در جای نغمۀ اصلی، در آغاز ضرب ظاهر و سپس جذب آن میشود
-
واژههای مشابه
-
أَ
فرهنگ واژگان قرآن
آیا (حرف (أَ)وقتی به کلمات اضافه می شود غالباً معنی (آیا)می دهد اما یکی از مواردی که معنی آن متفاوت است در غالبی است که جهت بیان تساوی دو مورد استفاده می شود(تسویه):إِنَّ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ ل...
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ندا) 'ā در آخر کلمات میآید و بر ندا دلالت میکند: خدایا، شاها، ملکا، جهاندارا.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'ā ۱. در آخر کلمات میآید و کثرت و تعجب را نشان میدهد: شگفتا، خوشا، بسا.۲. در آخر بن مضارع میآید و معنای فاعلی را میرساند: دانا، گویا، شنوا.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(میانوند) 'ā ۱. در میان برخی کلمات میآید و اسم، صفت، یا قید میسازد: کمابیش، تکاپو، رستاخیز، دوشادوش، لبالب.۲. در میان برخی کلمات میآید و بر معنی دلالت نمیکند: شماردن، راهگذار.۳. در آخر یا ماقبل آخر فعل مضارع میآید و معنای دعا دارد: بماناد، ب...
-
ا
فرهنگ فارسی معین
Cء;¾DLًءء¸%M; â%M;ئُ;ءَâف¸َìñâطء;ء ç¿ء;¾ْهرâطء;ث ê%D;
-
ا
فرهنگ فارسی معین
Cء;¾DLًءء¸%M; â%M;ئُ;ءَâف¸َìñâطء;ء ç¿ء;¾ْهرâطء;ث ê%D;
-
آ
فرهنگ فارسی معین
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده » نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد «1».
-
آ
فرهنگ فارسی معین
هان ! هلا! آی !
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (ع حرف ) همزه ٔ مفتوحه در عربی ادات استفهام و در تداول ما تنها در کلمه ٔ الست مستعمل است مقتبس از آیه ٔ: و اِذ اَخذَ ربُک َ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم ذُرّیتهم وَ اَشهدَهُم علی اَنفسهم اَلست ُبربکُم قالوا بلی شَهِدنا اَن تَقولوا یوم َ القی̍...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. رجوع به حمیدیه (نام کنونی آن ده ) شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).