کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشینشدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
umlaut, vowel mutation
پیشینشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] تبدیل واکۀ پسین به واکۀ پیشین تحت تأثیر واکۀ پیشین بعد از آن
-
واژههای مشابه
-
پیشین
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیرینه، سابق، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم ۲. ظهر، نیمروز ≠ تازه ۳. پسین
-
پیشین
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص نسب .) گذشته ، قبلی . 2 - کسی که در سال های گذشته می زیسته . ج . پیشینیان . 3 - (ق .) پیشتر، جلوتر. 4 - اول ، نخست . 5 - نیمروز، ظهر.
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) (دریای ...) در زابلستان بود. (مزدیسنا ص 421).
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) (دشت ...) دشت بسیار وسیعی است در کاولستان که پهنای آن متجاوز از پنجاه هزار گز و درازی آن هشتاد هزار گز و دارای چراگاههای مرغوب است . قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی آن میگذرد بنام این دشت خوانده میشود و در بلوچستان بدریاچه (یا با...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) پشنگ . نام قصبه ای کنار نهر سرخ آب . واقع در 166 هزارگزی جنوب شرقی قندهار و 55 هزارگزی شمال غربی کته به افغانستان ، و مرکز ایالتی بهمین نام . || نام ایالتی در افغانستان محدود از جنوب به بلوچستان و از سه جانب دیگر به دیگر نواحی افغانستا...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (ص نسبی ) منسوب به پیش . سابق . قبلی . اقدم . مقدم . سالف . سلف . قدیم . متقدم . گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز دیگر فریضه تر بودی و گرامی تر... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).ز شاهان پیشین همی بگذردنفس داستان ر...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین .(اِخ ) مرکز دهستان پیشین بخش راسک شهرستان سراوان . واقع در42 هزارگزی جنوب خاوری راسک کنار مرز پاکستان . جلگه . گرمسیر، مالاریائی ، دارای 4567 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و خرما و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا فر...
-
پیشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیش) pišin ۱. سابق؛ گذشته؛ قبلی: ◻︎ آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کآن سابقهٴ پیشین تا روز پسین باشد (حافظ: ۳۳۰).۲. پیشی؛ جلویی.۳. (اسم) ظهر؛ نیمروز.
-
پیشین
دیکشنری فارسی به عربی
اسبقية , اول
-
شدگی
لغتنامه دهخدا
شدگی . [ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت شده . رجوع به شده شود.
-
predecessor activity, predecessor
فعالیت پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] فعالیتی زمانبندیشده که بهطور منطقی تعیین میکند فعالیت پسین چه هنگام آغاز میشود یا پایان مییابد
-
front end
مرحلۀ پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مرحلۀ آغازین یک فرایند
-
telencephalon, endbrain
مغز پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] یکی از دو قسمت پیشمغز که مخ را تشکیل میدهد