کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشینگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشینگان
/pišinegān/
معنی
پیشینیان؛ گذشتگان؛ قدما؛ اسلاف: ◻︎ گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵: ۷۵۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسلاف، پیشینیان، متقدمان، متقدمین ≠ متاخرین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشینگان
واژگان مترادف و متضاد
اسلاف، پیشینیان، متقدمان، متقدمین ≠ متاخرین
-
پیشینگان
لغتنامه دهخدا
پیشینگان . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) ج ِ پیشینه ، بمعنی اولین . قدماء. اسلاف . متقدمان ، پیشینان : و ما پدیدکنیم اندر فصل دیگر... بدان مقدار که اندر کتب پیشینگان یافتیم و به اخبارها بشنیدیم . (حدود العالم ).به آئین پیشینگان بگرویدبدین سایه ٔ سروبن بنگری...
-
پیشینگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ پیشینه] [قدیمی] pišinegān پیشینیان؛ گذشتگان؛ قدما؛ اسلاف: ◻︎ گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵: ۷۵۳).
-
جستوجو در متن
-
پیشینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیش، اسم) pišine ۱. سابقه.۲. [قدیمی] پیشین؛ سابق.۳. [قدیمی] دیرینه.۴. [جمع: پیشینگان] [قدیمی] کسی که در سالهای گذشته بوده و سابقاً میزیسته.
-
درس گیر
لغتنامه دهخدا
درس گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) درس گیرنده . متعلم : گه از لوح ناخوانده عبرت پذیرگه از صحف پیشینگان درس گیر.نظامی .
-
گردش دایره
لغتنامه دهخدا
گردش دایره . [ گ َ دِ ش ِ ی ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محیط دایره : پیشینگان نمی پنداشتند که گردش دایره سه بار چند قطر است . (التفهیم ابوریحان بیرونی ).
-
فلغمونی
لغتنامه دهخدا
فلغمونی . [ ف ِ ل ِ ] (معرب ، اِ) آماس خونی است ، و پیشینگان همه ٔ آماسهای گرم را فلغمونی گفته اندو سپس قرار بر این افتاده است که فلغمونی آماس خونی را گویند. (یادداشت مؤلف از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
اثاره
لغتنامه دهخدا
اثاره .[ اَ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث . اَثر. اُثرَه . || (اِ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان . || بقیه ٔ پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه ٔ هرچیز.
-
اژهراک
لغتنامه دهخدا
اژهراک . [ اَ ژِ هََ ] (اِخ ) نام ضحاک است بزبان پیشینگان . (نسخه ای از لغت فرس اسدی ). و شعوری این بیت دقیقی را شاهد آورده است : ایا شاهی که ملک تو قدیم است نه باکت برده ٔ ناک اژهراکا. و رجوع به اژدهاک شود.
-
عبرت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیرگه از صُحْف ِ پیشینگان درس گیر. نظامی .مگر کز خوی ِ نیکان پند گیرندوز انجام ِ بَدان عبرت پذیرند.س...
-
متأخر
لغتنامه دهخدا
متأخر. [ م ُ ت َ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و پس ماننده . (آنندراج ). سپس مانده و درنگ کرده . مأخوذ از تازی ، عقب مانده و سپس مانده . (ناظم الاطباء). || آن که سپس همه دست از کار می کشد و از همه عقب می افتد. || آخر و پسین . (ناظم الاطباء) : و پیش...
-
خرم
لغتنامه دهخدا
خرم . [ خ ُ ] (اِخ ) ظاهراً نام بیشه ای بوده است : نمایان شما را یکی مرغزارز شاهان پیشینگان یادگارورا خرم خواند جهاندیده پیربدو اندرون بیشه و آبگیربرفتند پویان بکردار غرم بر آن بیشه کش نامور خواند خرم .فردوسی .
-
سال طبیعی
لغتنامه دهخدا
سال طبیعی . [ ل ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال طبیعی عبارت است از آن مدت که اندراو یکبار گردش گرما و سرما و کشت و زه بتمامی بود و آغاز این مدت از بودن آفتاب است بنقطه ای از فلک البروج تا بدو بازآید. و از این جهت به آفتاب منسوب کرده اند این سال و ...
-
مجنح
لغتنامه دهخدا
مجنح . [ م ُ ج َن ْ ن َ ](ع ص ) صاحب جناح یعنی صاحب بازو. (غیاث ) (آنندراج ).صاحب دو بال . (ناظم الاطباء). خداوند پر. صاحب پر : و بباید دانست که این علت کسانی را بیشتر افتد که بر و سینه ٔ ایشان تنگ باشد و گردن ایشان دراز باشد و میل سوی پیش داردو حلقو...