کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
unpreciousness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدون پیشینه
-
سبقه
واژهنامه آزاد
پیشینه.
-
سابقه دار
فرهنگ واژههای سره
پیشینه دار
-
ماسبق
واژگان مترادف و متضاد
پیشینه، سابق، گذشته، ماسلف، ماقبل
-
قدمت
فرهنگ واژههای سره
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگ
-
histophyly
تبار بافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] پیشینۀ تباری یاختهها
-
pasts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pasts، سابقه، پیشینه
-
پری پیش تاری
واژهنامه آزاد
زمان پیش از نگارش تاریخ، روزگار پیشا تاریخی، پیش از پیشینه تاریخی ، پیش از پیشینه تاریک ، پیشا تاریخ= prehistory
-
ice limit, shelf ice 2, barrier 5
یخمرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جایگاه اقلیمی پیشینۀ یا کمینۀ دریایخ
-
ماسبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماسبقَ] māsabaq ۱. آنچه گذشته و پیشی گرفته باشد.۲. پیشینه.
-
history
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاریخ، تاریخچه، سابقه، پیشینه، بیمارنامه
-
تمدن
فرهنگ واژههای سره
شهرآیین، شهریگری، شهرآیینی، پیشینه، فرهنگ، شهرگان
-
سابقه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] sābeqedār دارای سابقۀ خوب یا بد؛ باسابقه؛ پیشینهدار.
-
سابقه داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. باسابقه بودن، بدسابقه بودن، پیشینه داشتن، پیشینهدار بودن، مجرم بودن ۲. آشنایی داشتن، مسبوق بودن
-
سابقه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سنتشدن، رسم شدن، عادت شدن ۲. پیشینه شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن